گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
ذكر توجه شاه همایون و شاهزاده عالمیان دگرباره به صوب آذربایجان‌






چون «1» چند روز توقف شاه عالی در ملك عراق واقع شد، امرای آذربایجان و قراباغ و مغان «2» و گرجستان از انتظار آیات عز و جلال به دغدغه و گمان افتاده، از بس كه عرضها نوشتند كه معاملات این ولایات بواسطه قرب رومیه و لشگر اكراد منجر به فساد می‌شود- پس لایق و انسب آنست «3» كه اردوی همایون در دار السلطنه تبریز نزول نموده اندیشه این حدود و سرحد نموده شود- اثری بران ملتمسات ظاهر نشد. تا آنكه امیر خان موسیلو بگلربیگی آذربایجان، وزارت‌پناه خواجه قاسم بیك كرمانی وزیر خود را به درگاه گیتی‌پناه جهت حصول این مطلوب فرستاد و كتابات درشت «4» به امرای ثلاثه در خانه مثل قلی سلطان قورچی‌باشی افشار و شاهرخ خلیفه ذو القدر مهردار و محمد خان مصاحب تركمان نوشته ارسال داشت.
بعد از آمدن وزیر صاحب تدبیر، رای عالم‌آرای امرا و خانان به سفر آذربایجان قرار گرفته مقرر شد كه متوجه آن صوب باصواب گردند. چند ماه بر این منوال اوقات گذرانیده در تهیه رفتن بودند تا آنكه [571] مكررا اخبار ناملایم از آن ولایت به مسامع امرا رسید. محمد خان تركمان بواسطه خاطر امیر خان كه خود را زودتر به آذربایجان رسانیده، مقدمة الجیش لشگر ظفر اثر باشد مرخص گشته، بیرون نشست و اردوی همایون در عشر اول شهر رجب المرجب سنه مذكوره از دار السلطنه بیرون آمده در حوالی شهر چند روز بسر بردند. محمد خان كه پیشتر بیرون رفته بود تا حوالی [قروه] «5» و فارسجین «6» آمده رفتن كاشان را بواسطه مخالفت پسرش ولی سلطان وسیله ساخته خود را به كاشان رسانید. و مسیب خان و ادهم سلطان مرخص شده «7» به الكای خود رفتند «8» كه ترتیب قشون و لشگر داده به دار السلطنه تبریز حاضر كردند.
اردوی همایون بعد از آن از آنجا كوچ كرده به موضع زویار نزول كرد، قرب ده پانزده روز «9» اوقات آنجا صرف كرده به شرف‌آباد آمدند «10» و بعد از آن در اواخر شعبان كوچ كرده به جانب سلطانیه روان شدند. چون به میانه رسیدند، بواسطه نزاعی كه میانه سادات شیخاوند «11» و امرای طوالش واقع شده «12» بود اردوی همایون در میانه توقف كرده شاهزاده عالی گهر «13» از شاه كامیاب مرخص شده، احرام زیارت حظیره مقدسه بسته، معامله مذكوره را وسیله ساخته، با قورچی‌باشی و شاهرخ خان و سایر مقربان و تاجیكان به صوب اردبیل توجه فرمودند. چون به سعادت زیارت
______________________________
(1)- م: چون روزی
(2)- م: و دامغان
(3)- م: اینست
(4)- م: در شب
(5)- مز: قرود. ب، ن: فرود
(6)- م: قاسجین
(7)- ن: شده هر كدام
(8)- م: كه در
(9)- م: «روز» ندارد
(10)- م، ن: «و» ندارد
(11)- ب، م: شیخ آوند
(12)- م: شد و اردوی همایون
(13)- م، ن: «گهر» ندارد
ص: 762
سرافراز گشتند، آن معامله را بر حسب دلخواه قرار داده از راه رفته باز آمدند و به اردوی همایون ملحق شده، متوجه دار السلطنه تبریز گشتند.
چون از منزل میانه كوچ كردند، امیر خان با لشگر و امرای تابین به سعادت استقبال استسعاد ذاتی را شرف زیادتی «1» فرموده «2» سرافراز شد و از آنجا در ركاب ظفر آیات متوجه دار السلطنه شده در روز چهارشنبه بیست و ششم شهر شوال «3» سنه مذكوره به آیین تمام به آن بلده فردوس انجام داخل شدند و (در دولتخانه «4» صاحباباد قرار گرفتند) «5» امیر خان با اعالی و اهالی و بزرگان دیار «6» مراسم خدمتكاری به تقدیم رسانیدند.
بعد از چند روز تهیه ضیافتی نموده، شاه و شاهزاده را «7» به منازل خود كه در كنار صاحباباد ترتیب داده بود- (و چشم فلك تا غایت آنچنان عمارتی مرغوب و حصار خوب ندیده بود-) «8» تكلیف فرمود. چند روز و شب علی التوالی شاه و شاهزاده عالی در آن منزل سامی و محفل گرامی به عیش و شادكامی اشتغال نمودند. خان عالیشان پیشكش «9» بسیار و تكلیفات «10» بی‌شمار ایثار كرده مهمانی عظیم به تقدیم رسانید. بعد از آن، شاه و شاهزاده كامران از آنجا به دولتخانه مباركه نقل نمودند.
و هم در این سال پیچین ئیل «11» واهب متعال شاهزاده مرضی الافعال سلطان حمزه میرزا را «12» از كنیزان خاصه دو پسر كرامت فرمود یكی در دار السلطنه قزوین شاهزاده اسمعیل میرزا، شب پنجشنبه بیست و ششم شهر جمادی الثانی سنه اثنی و تسعین و تسعمائه، محل خفتن به افق قزوین به طالع دلو. چون این میلاد با «13» اسعاد روی نمود، شاه كامران و شاهزاده نوجوان لوازم جشن «14» و طوی بجای آورده، منهیان مژده این «15» مولود مسعود به همگنان [572] رسانیده، مشتلقهای «16» بسیار از نقود و خلاع فاخره گرفتند و به جهت ایصال مژده، قورچیان عظام به اقصای امصار و بلاد ممالك محروسه ارسال داشتند؛ و شاهزاده دیگر سلطان حیدر میرزا در دار السلطنه تبریز نماز «17» شب دوشنبه دوم «18» شهر ربیع الاول سنه ثلاث و تسعین و تسعمائه به افق تبریز به طالع میزان «19» بعضی به طالع سنبله نوشته‌اند- بوجود آمد. به دستور لوازم طوی و سرور به تقدیم رسانیدند.
______________________________
(1)- ن: تاذی
(2)- ب، م: فرمود
(3)- م، ن: «شوال» ندارد
(4)- ب: در در دولتخانه
(5)- ن: بین الهلالین را ندارد
(6)- ب، م، ن: آن دمار
(7)- م: «را» ندارد
(8)- ن: بین الهلالین را ندارد
(9)- م: پشیكشی
(10)- م: تكلیف
(11)- ب، ن: پیچی ئیل
(12)- ب: «را» ندارد
(13)- ب، م: «با» ندارد
(14)- م: «جشن» ندارد. ن: «جشن و» ندارد
(15)- ب، م:
«این» ندارد
(16)- ب: مشتغلهای. م: مشتقلهای
(17)- ب، م، ن: نماز شام شب
(18)- ن: دویم
(19)- مز: «و» ندارد
ص: 763

ذكر شمه‌ای از حالات شاهزاده سلطان حمزه میرزا

بعد از انتقال میرزا سلمان «1» از دنیای دون به نعیم «2» جاودان، جمعی از اتراك در مزاج و هاج شاهزاده ماه سیما دخل كرده او را به شرب بعضی از منهیات «3» ترغیب «4» نمودند و در حین مراجعت خراسان و قشلاق قزوین مخفی و پنهان از بیم شاه كامران و امرای عالیشان بر ارتكاب آن اقدام می‌نمودند. چون به دار السلطنه تبریز «5» فرمودند، بعضی از پسران و برادران امرا با وی هم كاسه شدند. امر مذكور با دیگر ملاهی كه از لوازم آنست بر ملا افتاده «6» اسمعیل قلیخان شاملو كه تواچی‌باشی صاحب الكای دار السلطنه قزوین بود با برادران، مصاحب شبانروزی «7» آن شاهزاده بوده به تجرع باده ارغوانی اقدام می‌نمودند. علیقلی بیك «8» فیج‌اغلی استاجلو- كه دیوان بیگی‌باشی شاهزاده عالی و در معامله قوی‌ئیل به داروغگی دار السلطنه اصفهان كه از الكای خاصه آن شاهزاده عالیشان بود «9» رفته بود- در مزاج شریف آن شاهزاده منیف دخل تمام پیدا كرده به وسیله پسری «10» اصفهانی علی بیك «11» نام مشهور به شیطان غارتگر ایمان صد هزار مسلمان كه شاهزاده را به او تعلق ظاهری و میل باطنی پیدا شده بود «12» و به مثابه تفرب و تسلط علیقلی بیك نزد شاهزاده بر اقران ظاهر گردید كه مافوق آن متصور نبود. مصاحبان سابق پای از تقرب خود به ملاحظه فراهم كشیدند «13» و مدار شاهزاده بر علیقلی بیك فیج اغلی بود و وی همیشه به حمایت آن شاهزاده در مقام تفوق و رجحان بر امرای بزرگ «14» عالیشان می‌بود «15» و هر به دو روز مزاج آن شاهزاده را «16» از یكی منحرف ساخته در مقام آزار وی می‌شد تا آنكه قشلاق در دار السلطنه تبریز قرار یافت «17» وی سوء مزاجی از امرای تركمان داشت و ما به النزاع «18» ایشان در میان بواسطه شاهزاده عالمیان بود كه در مبادی حال چون امرای شاملو و استاجلو شاه عباس را در خراسان مطمح نظر خود در پادشاهی گردانیده، امرای كرام تركمان نیز علی‌رغم «19» ایشان در پایه سریر خلافت مصیر شاهزاده سلطان حمزه «20» را بدست گرفته در مقام پیش آمد او در سلطنت بودند و «21» این صحبت میانه اویماقات به حدی رسید كه زیاده بر تعصب مذهب و دین شد و قرب «22» پنج شش سال در میانه ایشان قتال و جدال بود و «23» خیلی از مردم شاملو و استاجلو ضایع و خانه خراب و آواره و جلا «24» شدند و نفاق عجیبی در میانه مردم و «25» اویماقات و طوایف بهم رسید.
______________________________
(1)- ب، م: میرزا سلمای
(2)- ب، م، ن: و نعیم
(3)- ب، م: منهیان
(4)- ن: ترغب
(5)- ب، ن: تبریز رسیدند
(6)- ب، م: افتاد و. ن: افتاده و
(7)- م: شبانه‌روزی
(8)- م، ن: «بیگ» ندارد
(9)- ن: «بود» ندارد
(10)- ب، م، ن: پسر اصفهانی
(11)- ن: قلی بیگ
(12)- ب، ن: «و» ندارد
(13)- ن: كشید
(14)- ب: بزگ
(15)- م، ن: می‌بودند
(16)- ن: «را» ندارد
(17)- ب، ن: یافت و
(18)- ن: نزاع در میانه ایشان
(19)- ب، م: علی‌رقم
(20)- م، ن: حمزه میرزا
(21)- ب، ن:
«و» ندارد
(22)- ن: قریب
(23)- ب، ن: «و» ندارد
(24)- ن: جلای وطن شدند
(25)- ن: «و» ندارد
ص: 764

گوهر «1» ریزی خامه گوهرفشان در گرفتاری و استیصال «2» [573] امیر خان تركمان‌

مجملی از تفصیل احوال خان عالیشان و آبای رفیع المكان وی: امیر خان بن محمدی بیك بن امیر خان بن «3» گلابی بیك بن امیر بیك موسیلو. امیر بیك و گلابی بیك از جانب سلاطین آق‌قوینلو سالها والی دیار بكر بودند. امیر بیك در زمان سلطنت حسن پادشاه «4» به غایت معتبر بود و «5» با امرای سلطان بوسعید جنگهای نمایان كرد و گلابی بیك مهر بر احكام می‌زد. چون دولت سلاطین مذكور سپری شد، مدتی «6» امیر بیك در دیار بكر بسر می‌برد. در «7» شهور ثلث «8» عشر و تسعمائه كه شاه جنت مكان عالی، ابو البقا سلطان شاه اسمعیل ماضی بر سر علاء الدوله «9» ذو القدر رفت، در حوالی البستان «10» امیر بیك مذكور «11» با اقوام و اتباع متوجه درگاه خاقان اسكندرشان گردید و از امرا كسی كه با طبل و علم و لشگر و حشم به پای‌بوس آن خسرو خجسته شیم سرافراز گشت «12» وی بود. آن اعلیحضرت «13» به نظر مرحمت درو نگریسته «14» منصب مهرداری به او تفویض فرمود «15». چند مدت وی به امر مذكور اقدام نموده «16»، در ملازمت ركاب ظفر انتساب خاقان سلیمان مكان بسر می‌برد تا در شهور سنه احدی «17» و عشرین و تسعمائه «18» دیو سلطان روملو از بلخ به درگاه خاقان اسكندرشان آمد و یك صندوقچه پر از پیكان كه در جنگ ازبكان از اسب و مرد بیرون آورده بود «19» بدان حضرت نمود و احوال بی‌صاحبی «20» خراسان را عرض كرد. لذا «21» خاقان ظفرلوا سلطنت خراسان را از سرحد سمنان تا كنار آب آمویه، به نواب كامیاب غفران‌پناه ابو البقا سلطان شاه طهماسب- روح اللّه روحه العزیز- عنایت فرمود «22»، امیر بیك را خانی لقب فرموده لله آن اعلیحضرت «23» ساخت و شاه «24» را بدو سپرده وی را حلیله جلیله خان شیر داده بزرگ نمود و محمدی بیك و شاه جنت [مكان] رضیع «25» یكدیگر بودند. و در سنه سبع و عشرین و تسعمائه كه قریب به هفت سال امیر خان در كل ممالك خراسان استیلا و استقلال تمام داشت، بواسطه عمل شنیعی «26» كه در باب قتل مرحومی میرمحمد بن امیر یوسف از وی صادر شده بود، چون این خبر به خاقان اسكندر «27» شان رسید توهم «28» آن نمود «29»
______________________________
(1)- ب: گهرریزی. ن: گهرریز خامه
(2)- ن: استصال
(3)- ن: «بن» ندارد
(4)- ب، م، ن: پاشا
(5)- ب، م، ن: «و» ندارد
(6)- ب، م: مدت
(7)- ب، م، ن: و در
(8)- ب، م: ثلاثه عشر. ن: ثلاث و عشر
(9)- ب، م، ن: علی الدوله
(10)- ن: بستان
(11)- ب، م، ن: مذكوره
(12)- مز، ب: گشته
(13)- ب: عالیحضرت
(14)- ن: كمر بسته
(15)- ن: فرمودند
(16)- م، ن: «نموده» ندارد
(17)- ب، م، ن: احدی عشر
(18)- ب: تسعین مائه
(19)- ن: بودند آنحضرت
(20)- ن: بی‌بضاعتی
(21)- ب، ن: لهذا
(22)- مز: ندارد
(23)- ب، ن: عالیحضرت
(24)- ن: شاهزاده
(25)- ن: رضع
(26)- م: شنع
(27)- م: سكندر
(28)- م: به آنكه
(29)- ن: «نمود» ندارد
ص: 765
كه امیر خان سالك طریق خلاف گشته، مبادا در میدان مخالفت جلوه كند، دورمیش «1» خان شاملو را به للگی شاهزاده سام میرزا به ایالت خراسان فرستاد «2». امیر خان، شاه كامیاب شاه طهماسب را برداشته متوجه درگاه گیتی‌پناه گردید. اتفاقا در اثنای طی مراحل و منازل، مرض مفاصل عام «3» بر مزاج امیر خان عارض شد چنانچه «4» قوت سواری نداشت. از اسب غرور پیاده شده در محفه نشست. بعد از اندك زمانی در اردوی معلی در شب یكشنبه دوازدهم شهر شعبان سنه ثمان و عشرین و تسعمائه امیر خان نقد جان به قابض ارواح سپرد و اثر «5» قتل میرمحمد بن میریوسف قبل از یكسال به ظهور رسید «6».
بعد از فوت و ارتحال امیر خان، محمدی بیك ولد مشار الیه چون طفل «7» بود، والده «8» او را محافظت می‌نمود تا به سرحد بلوغ و رشد و عقل رسید. منتشا سلطان شیخلر «9» استاجلو- كه از اعاظم امرای عظیم الشان شاه جنت‌مكان بود و [574] به منصب للگی و امیر دیوانی آن اسكندر ثانی شرف امتیاز از دیگر امرا داشت- دختر خود را به حباله نكاح وی درآورده باعث تربیت و «10» پیش آمد او گشت. محمدی بیك مدتی «11» در اردوی معلی بی‌مهم بسر می‌برد و بعضی «12» اوقات در سلك قورچیان انتظام داشت. بعد از تمادی ایام، شاه والامقام به فكر وی «13» افتاد و «14» او را امیر «15» گردانید و طبل و علم «16» عنایت فرمود «17». (لشگر تركمان كه از تاریخ فوت امیر خان و قضیه «18» ذو الفقار تا آن اوان سرگردان و پریشان بودند بر سر وی متجمع گشته احیا یافتند. شاه سپهر اعتلا الكای همدان به وی عنایت فرمودند) «19» چند سال حاكم آن دیار بود و در آنجا به جوار رحمت ایزدی پیوست، «20» وی در میانه تركمانان به اخلاق حمیده و صفات پسندیده موصوف بود و خاقان «21» جنت‌مكان او را بزرگ و ریش‌سفید طایفه تركمان نموده «22» حكم اشرف عنایت كرده «23» بود. بعد از او جا و الكای «24» او را به امیر خان ولد وی دادند. امیر خان اكثر اوقات در دار السلطنه قزوین در ملازمت ركاب ظفر انتساب بود و همراه امرا به تسخیر گیلان و فتح دار السلطنه هرات خراسان رفت و مدت «25» ده دوازده «26» سال به استقلال حكومت الكای علیشكر نمود. بالاخره بواسطه ظلم و تعدی تركمانان همدان رو به ویرانی نهاده رعایا به فریاد و افغان درآمده «27» شكایت نمودند. شاه عدالت‌آیین، وی
______________________________
(1)- ب، ن: و دورمیش خان
(2)- م: فرستاده
(3)- ب، ن: آن بمزاج. م: عام آن بمزاج
(4)- ن: چنانكه
(5)- ن: و از
(6)- ب، م، ن: رسانید
(7)- ب، م، ن: طفلی
(8)- ب، ن، م: والد
(9)- ب، م: شیخلو
(10)- م، ن:
«و» ندارد
(11)- ب، م، ن: و مدتی
(12)- ب، ن: «بعضی» ندارد
(13)- ب، م، ن: به فكری
(14)- ن: «و» ندارد
(15)- ب، م، ن: میر
(16)- ن: و علم
(17)- ن: فرمودند ب، م: فرموده
(18)- ب، م: قریه
(19)- ن: بین الهلالین را ندارد
(20)- ب، م، ن: پیوست و
(21)- م، ن: به خاقاین
(22)- ب، ن: نمود
(23)- ن: شده
(24)- م: دعاء الكاء او را. ن: جای او را
(25)- ب، م: «و مدت» ندارد
(26)- م، ن: ده پانزده سال
(27)- م، ن: آمده
ص: 766
را از حكومت همدان عزل كرده، در زمستان سختی حكم فرمود كه مشار الیه با عساكر خود به خوار و سمنان رفته در الكای خوار قشلاق نماید امتثالا لفرمان «1» الاعلی، در فصلی «2» چنان، آن خان عالیشان با غازیان به خواری عجیبی و ندامت و خجالتی خود را به خوار رسانیده «3»، مدتی آنجا بسر برد، تا آنكه شاه جنت‌مكانی «4» به عالم جاودانی رحلت فرمود و نواب شاه اسمعیل بر تخت سلطنت در دار السلطنه قزوین قرار گرفت. وی از الكای خوار به ورامین آمده، میانه استاجلویان «5» و تركمان نزاع بهم رسید. چون نواب شاه اسمعیل را سوء مزاجی با استاجلویان بود و ایشان بواسطه فدویت «6» مرحومی سلطان حیدر میرزا و قتل او منكوب بودند، پیری بیك قوچیلو «7» كه از ریش سفیدان «8» معتمد درگاه شاه جمجاه بود و مدتی خدمت تیر و كمان شاهی نموده بود «9» و در قصبه «10» ورامین او را به قتل آوردند، امیر خان از آنجا به دار السلطنه آمده مدتی در قزوین بود و «11» چون مرض صرع «12» و سودا بر «13» مزاج وی غالب بود، بواسطه لطافت هوا و ایام بهار آن مرض بر مزاج و طبیعت او غلبه نمود «14». حكمای مسیحادم، و اطبای عیسوی شیم در معالجه وی «15» كوشیده جلاب به وی دادند تا او «16» از مرض مذكور خلاصی یافته، در آن ایام بی‌الكا در دار السلطنه بسر می‌برد. اتفاقا بواسطه مصلحت وقت و «17» فكر ناقصی «18» كه شاه اسمعیل نموده (بود، بعضی سخنان به میان افتاده اكثر امرا بواسطه خاطر نواب شاه اسمعیل تقیه نموده) «19» به مزاج وی سخن می‌گفتند. امیر خان با وجود غضب و حدت شاه اسمعیلی «20» بهیج وجه [575] ملاحظه و ومحابا نكرده طرف نزاع و جدال شد و این معامله بر ملا افتاد و «21» فی الجمله باعث تقویت بعضی گشت و به «22» وعده و وعید و تخویف و تهدید شاه و امرا از جا نرفت «23». تا آنكه نواب شاه اسمعیل در آن اثنا رحلت كرد و امرا بالتمام در مقام اطاعت و انقیاد وی درآمده به عنایت معظم و مكرم گردید. چون نواب كامیاب سلطان محمد پادشاه «24» و مرحومه بیگم از دار السلطنه شیراز به مقر سلطنت قرار گرفتند «25» چند روزی كه مرحومه پریخان خانم بنت شاه «26» غفران‌پناه- ابو البقا شاه طهماسب- در حیات بود، میانه امرای «27» تركمان و استاجلو نزاعی بهم رسید. امرای استاجلو كه در آن اوان ریش‌سفید ایشان پیره محمد خان چاوشلو
______________________________
(1)- ب: لا لفرمان. م، ن: لامر الفرمان
(2)- م، ب، ز: فصل
(3)- م، ن: رسانید
(4)- ب، م، ن: مكان
(5)- م، ن: استاجلو
(6)- م، ن: قدومت
(7)- ب: قوچی لو- م: قوچیلی
(8)- ب، م، ن: «معتمد درگاه» ندارد
(9)- م، ن: «بود» ندارد
(10)- م، ن: قصبه
(11)- ب، م، ن: «و» ندارد
(12)- ب م، ن: سرع
(13)- م، ن: در
(14)- ب، م: نموده
(15)- ن: او
(16)- ن: او را
(17)- م، ن: «و» ندارد
(18)- م، ن: ماقصی
(19)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(20)- ب، ن: اسمعیل
(21)- ن: «و فی» ندارد
(22)- ب، م: «و» ندارد. ن: وعده
(23)- م، ن: برفت
(24)- ب، ن: پاشا مرحومی
(25)- م، ن: گرفت
(26)- ب، م، ن: «شاه» ندارد
(27)- ب، م، ن: «امرای» ندارد
ص: 767
بود، دو مرتبه اراده نمود كه سوار شده بر سر خیابان «1» كه منزل امیر خان «2» در آنجا بود رفته با یكدیگر مقابله و مقاتله نمایند. امیر خان تحمل و عقل را شعار و دثار خود ساخته «3» تمكین ورزید آخر «4» منجر به صلح و صلاح شده، صبیه «5» پیر «6» محمد خان كه در حباله نواب شاه اسمعیل بود، به سلطان مراد ولد امیر خان عقد نموده «7» مجددا «8» میانه امرای استاجلو و تركمان وصلت واقع شد و از سر نزاع و مجادله درگذشتند.
اعتماد الدوله میرزا سلمان علیه الرحمه، چون دید كه اكثر «9» امرای ذی شان در درخانه واقع «10» اند، تدبیر نمود كه بعضی از ایشان را دور ساخته به ممالك سرحد فرستند. ایالت تبریز و آذربایجان را به پیره محمد خان تكلیف نمود وی «11» قبول ننموده «12» امیر خان استدعای رفتن آذربایجان و تعهد نیك و بد آن ولایات تا نواحی مغان و آران «13» و ایروان و كردستان نمود. آنگاه شاه عالمپناه «14» ملتمس او را مبذول داشته، بگلربیگی «15» تمام ولایت «16» آذربایجان را به وی شفقت كرده «17»، او در همان ایام خود را بدان نواحی كشید و از ابتدای توشقان‌ئیل، لغایت پیچی‌ئیل كه شش سال تمام باشد، وی «18» امیر الامرای آذربایجان بود و «19» نهایت فراغت نمود و سلوك پادشاهانه در آن مملكت نمود و در سنه لوی‌ئیل- چنانچه سابقا ذكر رفت- فاطمه سلطان خانم صبیه شاه غفران‌پناه «20» به «21» عقد نكاح «22» خود درآورده تصرف نموده «23» مكررا در آن سنوات لشگر و حشر بی‌مر «24» فراهم آورده بر سر كردان و قلاع ایشان رفت و از بیم وی كردان دست درازی نمی‌توانستند نمود و منازل پادشاهانه و «25» قصر و ایوان خسروانه در كنار صاحباباد ترتیب داده دیوار آنرا [كه] به دستور قلعه و حصار مشحون بر بروج و خندق است نمود و هیچ چیز از اقسام سلطنت و فراغت نماند كه وی بجا نیاورد.
از جمله چیزی كه بر وی مبارك نیفتاد این بود كه در میانه حوضی كه در منزل خود ترتیب داده «26» تالاری مرتفع از چوب ساخته بود «27» و بر بالای تالار قصری كه گنبد آنرا به طلا اندوده بود و بی‌تشبیه از دور به گنبد حضرت امام الهمام مفترض الطاعة، واجب العصمه، ثامن ضامن- علیه الصلوة و السلام- داشت و این عمل باعث تشنیع «28» مردم گشته بود و راه سخن نزد نواب شاهزاده سلطان حمزه میرزا
______________________________
(1)- ب، ن: «خیابان كه» ندارد م: خیانكه
(2)- ن: امیر خان كه
(3)- ب، م:
كرده. ن: كرد
(4)- ن: آخر به صلح و صلاح انجامید
(5)- م: «صبیه» ندارد
(6)- ب، م، ن: پیره
(7)- ب، م: نمود
(8)- م: مجردا
(9)- مز: اكثر و
(10)- ب، م، ن: واقع شده‌اند
(11)- ب، م: و وی
(12)- ن: ننمود
(13)- ب، م، ن: داران
(14)- ن: عالمیان
(15)- ن: بیگلربیگی
(16)- ب، ن: «ولایت» ندارد
(17)- ب، م: كرده در همان. ن: كرد در همان
(18)- ب، ن: «وی» ندارد
(19)- ب، م، ن: «و» ندارد
(20)- ن: كرد
(21)- م، ن: ندارد
(22)- ن: و نكاح
(23)- ب، ن: نمود و
(24)- ب، م: سیمبر. ن: ندارد
(25)- ب، م، ن: «و» ندارد
(26)- ن: داده بود
(27)- م: «بود» ندارد
(28)- ن: تشنع
ص: 768
یافتند و نواب میرزایی «1» را نیز از این بسیار بد آمده بود «2» و فی الحقیقه آن بر آن میمون نیفتاد چه كه با وجود اعتقاد طوایف اویماقات و طبقات سلاطین و سادات به حضرت «3» سلطان اولیا و برهان [576] اتقیا، شیخ صفی الحق و الملة و الدین، درباره گنبد آن حضرت «4» گستاخی ننمودند. و فرق نهادند.
منشایی «5» دیگر كه باعث استیصال وی شد ظلم بود. چنانچه در كلام در نظام «6» حضرت نبوی صلی اللّه (علیه و آله به ذكر آن ناطق است) «7» حیث قال: «الملك یبقی «8» مع «9» الكفر و لا یبقی «10» مع الظلم» اهل آذربایجان عموما و مردم «11» تبریز خصوصا با «12» وجود كثرت جمعیت و وفور ثروت از طمع و طلب وی به جان آمده بودند و همگنان- روی نیاز بر زمین دست دعا بر آسمان- چون از ممر دیگر قدرتی «13» نداشتند «14»، حواله به درگاه صمد كار ساز و «15» پادشاه بنده نواز نمودند. آخر «16» دعای سحر- «17» خیزان آذربایجان و صلحا و حاجیان دار الایمان كار خود نموده «18» نواب شاهزاده ظفر انتما «19» سلطان حمزه میرزا را با وجود صغر سن و قلت اعوان و انصار محسن «20» به استیصال وی گماشت. نظم «21»
تا دل مرد خدا نامد «22»بدردهیچ قومی را خدا رسوا «23» نكرد علیقلی سلطان فیج «24» اغلی كمر عداوات امیر خان چند جا بر میان «25» بسته به سخنان سنجیده و قراین پسندیده شاهزاده ظفر انتما را منحرف المزاج گردانید. چون تدبیر این كار بی‌معاونت و اتفاق و رضا و همراهی امرا نمی‌شد، لاجرم شاهزاده را برداشته به خانه یگان یگان ایشان رفته اظهار این اراده نمود و به همگنان «26» قرار داد. شاهرخ «27» خلیفه مهردار ذو القدر كه با شاهزاده هم كاسه بود، قدم پیش نهاده، تمشی این امر را «28» پیش خود گرفت و كس به بر كشاط از عقب ولد خود ابو القاسم سلطان مشهور به زهر مار «29» سلطان- كه مستجمع جمیع صفات ذمیمه بود- چنانچه گفته‌اند
بیت «30»:
درد دی و بدی و سگ «31»رویی‌دوم او نیایی ار جویی فرستاد. وی حاضر شده و قلی سلطان قورچی‌باشی- كه فی الجمله تأملی در اتفاق «32» داشت، او را نیز
______________________________
(1)- م: میرزایی را نیز بسیار از این بد آمد
(2)- ب، م، ن: «بود» ندارد
(3)- ب، م، ن: و حضرت سلطان الاولیا و برهان
(4)- ن: به حضرت
(5)- ب، م، ن:
منشاء
(6)- ن: انتظام
(7)- ن: بین الهلالین را ندارد
(8)- ن: بینعی
(9)- ب: مع العدل
(10)- ن: بیعی
(11)- ن: به مردم
(12)- ن: «با وجود» ندارد. ب: با جو
(13)- ن: قدرت
(14)- ب، م: نداشتم
(15)- ب، م: «و» ندارد
(16)- ب: اخر ادعای. ن: و اجزای دعای
(17)- م: «سحر» ندارد
(18)- ن: نمود
(19)- م، ن: ظفرلوا
(20)- ن: محلان
(21)- ن: بیت. م:
ندارد
(22)- ب: خدایا نیامد
(23)- م: رسول
(24)- ب، م، ن: عنچی
(25)- ب، م، ن: به میان
(26)- ب، م: و همگنان. ن: با همگنان
(27)- ن: و شاهرخ
(28)- ن: از
(29)- م: به ظهر مار
(30)- م: ندارد
(31)- م: سبك
(32)- ن: آفاق
ص: 769
به سخنان ملایم مطیع ساخته، شروع در پرخاش نمودند و هر روز گله و اعتراضی بر «1» خان و اقوام «2» و متابعان می‌فرمودند.
خان، غافل از آنكه دعای مظلومان و آه سحرخیزان دامن‌گیر او شده، به لشگر و ایل و مردم خود مغرور شده و «3» اگرچه اكثر امرای تركمان مثل محمد «4» خان مصاحب و از تكلو همچو مسیب خان و ولی سلطان حاكم همدان داماد وی در پایه سریر خلافت مصیر حاضر نبودند وی در مقام صلاح درنیامده به سخن مردم فریب خورد، چنانچه «5» از قاسم بیك وزیر نادان او استماع افتاد كه می‌گفت ساربانان تركمانان «6» جمیع امرا و لشگریان سایر اویماقات را بس است و آن جماعت به این ترانه مترنم «7» كه، بیت «8»:
لب خشك مظلوم از آن گو بخندكه دندان ظالم بخواهیم كند چون پرده حجاب میانه شاهزاده و امیر خان برخاست، خان در خانه نشسته، آمد «9» شد در خانه را ترك نموده «10» یكدو روز كه نشست، بعضی از امرای تركمان و «11» یوزباشیان و قورچیان آن طایفه عظیم الشان نیز همراهی كرده «12» در خانه خان نشستند و صحبت بالا گرفته، غلامان حمزوی «13» و اجلاف تبریزی دست «14» به آزار و اهانت ملازمان و مردم «15» امیر خان گشودند «16» و چند نفر از مردم او را به قتل آوردند «17». شاهزاده ظفرلوا با وجود كمال غضب از مروت و حلمی كه در طینت او سرشته بود میل [577] به آن داشت كه معامله مذكور منقضی به اصلاح گردد.
شبی از این شبها، یعنی دوشنبه نوزدهم «18» شهر محرم الحرام «19» سنه مذكوره، سیادت و صدارت پناه میرشمس الدین محمد صدر را «20» كه در عقل و تدبیر و فطنت و زیركی عدیل خود نداشت او را طلب فرموده «21» با او مصلحتی چند دید و او را به پیغام نزد خان عالیشان «22» فرستاد و آنچه در باب تقصیرات او پیغام شده به سمع شریف خان رسانیده «23» خان در برابر هر یك از آنها جواب مشحون بر عدم مخالفت و كمال مطاوعت به وسیله (نواب صدارت‌پناهی «24» معروض «25» بارگاه نواب میرزایی گردانید. شاهزاده حقیقت انتما از آن سخنان متأثر شده) «26» نواب صدر «27» را فرستادند كه او را سوگند
______________________________
(1)- ن: بر اقواء
(2)- م، ن: «و اقوام» ندارد
(3)- ب، م، ن: «و» ندارد
(4)- ب، م، ن: محمود
(5)- ب، م: چنانكه
(6)- ب، م: تركمان
(7)- ب: مترنم گشت. م. ن: مترنم گشت
(8)- ن: بیت. م: ندارد
(9)- ب، م، ن:
آمده
(10)- ب، ن: نمود و
(11)- م، ن: «و» ندارد
(12)- ن: كرد
(13)- ن: جمری
(14)- ب، م، ن: «دست» ندارد
(15)- ن: «و مردم» ندارد
(16)- ن: دست گشودند
(17)- ن: رسانیدند
(18)- ن: 19
(19)- ن:
«الحرام» ندارد
(20)- ب، م، ن: «را» ندارد
(21)- م: نافرموده به او. ن:
فرمود به او
(22)- ب، م، ن: «عالیشان» ندارد
(23)- ب، م، ن: رسیده و
(24)- م: پناه
(25)- م: معرض
(26)- ن: بین الهلالین را ندارد
(27)- ب، م، ن: صدارت‌پناه
ص: 770
داده به ملازمت آورد «1». چون امرای ذوی الاحترام بر این نبودند «2» و از این معامله در هم شدند بالضروره در حیز توقیف ماند. امیر خان مترصد بود كه از جانب نواب شاهزاده اشعاری دیگر واقع شود قدم از سر ساخته خود را به ملازمت رساند. چون تغافلی «3» ظاهر شد «4»، جمعی كه با او بودند از كمال جهل و نادانی او را بر این داشتند كه در قلعه را به‌بندد. غافل از آنكه آنچنان قلعه را در میان چندین هزار قزلباش «5» و تبریزی بی‌آزوقه «6» و یراق جنگ و اسلحه «7» تا كی نگاه توان «8» داشت.
یكدو روز در قلعه بسته بود. آنگاه شاهزاده ظفرلوا بر بام مسجد شاهی كه در صاحباباد واقع است و مشرف است بر خانه «9» امیر خان برآمده سیبه راست كرده شروع در انداختن توپ و تفنگ كردند و مقرر داشتند كه شبش «10»- هركه در تبریز باشد- از اهل آنجا یورش به قلعه نماید. قلی سلطان افشار قورچی‌باشی كه مرد خیراندیش بود دانست كه تبریزیان امیر خان و جماعت تركمانان «11» را به طریقی كه مویی از ماست بدر «12» كشند «13» از قلعه بدر می‌آورند و رسوایی «14» تمام بر سر آن جماعت می‌آید، در پای شاهزاده افتاده «15»، التماس نمود كه جنگ و یورش را موقوف دارند كه او خود امیر خان را از قلعه بیرون آورده به پای «16» بوس شاهزاده سرافراز گرداند «17». قورچی‌باشی شاهزاده را به دولتخانه رسانیده «18» مردم شهر و محله را از مقابله و منازعه منع نموده «19» دو كلمه به امیر خان نوشت و كس «20» فرستاد.
امیر خان چون دانست كه كار از آن گذشته و دیگر چاره‌ای نیست، در روز جمعه بیست سیوم «21» شهر محرم سنه مذكوره از قلعه بیرون آمده شمشیر در گردن خود را به صاحباباد رسانید.
امرا او را به خدمت نواب شاهزادگی «22» برده خود را به پای نواب میرزایی انداخت و عذر تقصیرات طلبید. شاهزاده او را در دیوانخانه مجدد- كه در صاحباد جهت شاهزاده «23» احداث نموده بود- جا داده، شاهرخ خلیفه را مقرر نمود كه محافظت او نماید. صباح شنبه شاهزاده با امرا به قلعه و خانهای امیر خان رفته اموال و اسباب او را كه در عرض سی سال ایالت خصوصا ایام دارایی آذربایجان بهم رسانیده بود، بالتمام جهت سركار خود و خاصه شریفه ضبط فرمود و بسیاری امرا و مردم از میان جهت خود بردند. یكدو روز كه امیر خان را در دیوانخانه نگاه داشتند، چون اعادی
______________________________
(1)- ب، م، ن: آورند
(2)- م، ن: نبود
(3)- ن: تغافل
(4)- ن: نمودند. م:
«ظاهر شد» ندارد
(5)- ب، ن: «قزلباش» ندارد
(6)- م: آذوقه
(7)- ب: اصلحه
(8)- ب، ن: توان نگاه داطت
(9)- ب، م، ن: به خانه
(10)- ن: «شبش» ندارد. م: شش
(11)- ب، م: تركمان
(12)- ن: «بدر» ندارد
(13)- ن: بركشند
(14)- م، ن: رسوای
(15)- ن: افتاد
(16)- ن: پای بوسی. م: «بوس» ندارد
(17)- ن: گردانید
(18)- م، ن: رسانید
(19)- ن: نمود
(20)- ب، م، ن: نزد امیر خان كس فرستاد
(21)- م، ن: و سیم
(22)- ب: شاهزاده‌گی
(23)- ن، دو
ص: 771
[578] وی غالب بودند و «1» مهمات وی روی اصلاح و بهبودی نداشت، او را در بالاخانه هشت بهشت- كه در میانه «2» صاحباباد واقع است و «3» عمارتی است عالی «4» مزین تمامی به «5» نقاشی و كاشی كاری كه پادشاه مرحوم سلطان یعقوب احداث نموده و در نهایت استحكام بود و یك در آهنین داشت كه چون بسته می‌شد، از جایی «6» دیگر ممری و مفری «7» نداشت- او را به اتفاق اسمعیل بیك برادرش «8» و بكتر بیك «9» خنوسلو محافظت نمودند و پسرش سلطان مراد و سلطان محمود بیك و گلابی بیك و برادرش شاهقلی سلطان هر كدام به یكی «10» از امرای قوم خود متوسل شده علیحده بودند. چون قرب ده پانزده «11» روز از «12» توقف خان در آن موضع گذشت، محمد سلطان كوشك استاجلو را كوتوال «13» قلعه قهقهه كرده، امیر خان را با اسمعیل بیك و بكتر بیك «14» مصحوب وی «15» به قلعه فرستادند. محمد سلطان او را برداشته به قلعه برد اهالی و ادانی «16» مملكت آذربایجان و دار السلطنه تبریز از این معامله خوشحال و مسرور شدند. یكی از ظرفای آن زمان در این باب به این رباعی ملهم گشته. رباعی «17»:
یا رب كه همیشه تركمان خوار «18»شودروز خوششان «19» همچو شب تار شود
گویند درین طایفه نیكان باشند «20»نیكش به بلای بد گرفتار شود چون معامله «21» امیر خان به قلعه «22» قرار گرفت، علیقلی سلطان فیج اغلی كه ماده آن بود، به منصب خانی سرافراز گشته الكای تبریز به قاعده‌ای كه به امیر خان تعلق داشت به وی دادند و او به منزل امیر خان آمده در آن منازل «23» به استقلال و عظمت و شوكت تمام قرار گرفته، تمام «24» امرا و اكابر و اعیان اردو «25» و آذربایجان تحفها و پشكشهای لایق برده وی را تهنیت نمودند «26». (وی به مثابه‌ای ترقی نمود «27» كه فوق آن متصور نبود) «28». محمدی «29» بیك سارو سیلاق «30» استاجلو- كه دواتدار نواب شاهزادگی بود «31» معلم «32» و لله وی بود، به گفته و تدبیر او عمل می‌نمود. چون علیقلی خان را این
______________________________
(1)- ب، «و مهمات» ندارد. م، ن: «و مهمات وی» ندارد
(2)- ب، م، ن: میان
(3)- ب، م، ن: «و» ندارد
(4)- ب، م، ن: مالی و
(5)- م، ن: «به» ندارد
(6)- ب، م، ن: جای
(7)- ن: مستقری
(8)- ن: «برادرش» ندارد
(9)- ن: دنكر. بیگ. ب، م: نگر بیگ
(10)- ن: به خانه. ب، م: بیتی
(11)- ن: پازده
(12)- م، ن: «از» ندارد
(13)- ب، م: كوتوالی
(14)- ن: دنكر بیگ
(15)- ن: وی كرد
(16)- ب، م، ن: عوالی
(17)- م: ندارد
(18)- ب، م، ن: خار
(19)- ن: و شبشان
(20)- ن: هستند
(21)- ن: معامله قلعه به امیر خان
(22)- ن: «به قلعه» ندارد
(23)- م، ن: منزل
(24)- ن: تمامی امرا و اهالی
(25)- ب، م، ن: اردوی آذربایجان
(26)- ب: نمودندی
(27)- م: نمودندی
(28)- ن: بین الهلالین ندارد
(29)- ن: محمد
(30)- ب، ن: سیلاق
(31)- ن: «بود» ندارد
(32)- ب، ن: و معلم
ص: 772
اختیار و اقتدار روی نمود، باد نخوت و غرور در دماغ او چنان جا «1» گرفت كه پیوسته از روی نادانی و بی‌عقلی می‌گفت كه چون این چند روز زمستان پس سر «2» شود ایلغار كرده می‌رویم بر سر ارض روم و «3» همت بر تسخیر «4» آن بلاد می‌گماریم و كاهی سخن از «5» اصطنبول «6» می‌گفت و حضار مجلس می‌گفتند كه اول به ایروان باید رفت (می‌گفت ایروان «7» خود «8» مسخر است.) «9» علیقلی خان چون خود را چنان دید، به اغوای «10» بعضی «11» از تركمانان مثل ادهم سلطان ترخان و دیگر مردم مثل محمدی بیك ساروسلاق «12» كه به او «13» خاطرنشان كردند كه «14» امیر خان میر ذی «15» شوكت صاحب‌شان و اعتبار و ایل و اویماق و مردم بی‌شمار است مبادا كه «16» بواسطه سوانح روزگار نوعی شود كه از قلعه بیرون آید و انتقام خود بكشد، چه بعد از گرفتاری امیر خان ریش‌سفیدی تركمانان را به ادهم سلطان داده، او را به خانی سرافراز گردانیده بودند «17»، وی از «18» بیرون آمدن امیر خان ترسان بود «19» [كذا] بالاخره زبانها یكی كرده چیزی نوشتند در باب قتل امیر خان و همگنان مهر نمودند و اللّه قلی سلطان كنگرلو پسر «20» جعفر سلطان را كه از فدویان علیقلی خان بود فرستادند «21» كه در قلعه او را به قتل رساند. وی حسب الفرموده آن جماعت به قلعه «22» رفته در اواسط [579] شهر جمادی الاول سنه مذكوره امیر خان را به قتل رسانید «23» و او را در آستانه مقدسه شهابیه دفن نمودند.
بعد از آن ادهم خان اراده خواستگاری زوجه «24» نكاح خوانده او خواهر سلمان خان استاجلو نمود «25» و بعد از انقضای عده «26» آن اراده عمل آمد «27». چون خبر قتل امیر خان در تبریز شایع شد، گلابی بیك ولد مشار الیه از تبریز فرار نموده به جانب همدان گریخت. در راه «28» میانه ملازمان شاهرخ «29» خلیفه او را گرفته، در محل آوردن «30» بازگریخته خود را به همدان رسانیده «31». محمد خان مصاحب حاكم كاشان كه چون «32» به یقین می‌دانست كه معامله امیر خان اینچنین خواهد شد، پهلو خالی كرده خود را به كاشان انداخت و در محل آمدن چون «33» به واسفنج رسید، خبر انحراف
______________________________
(1)- ب، م، ن: «جا» ندارد
(2)- مز: بس سر
(3)- ب، ن: «و» ندارد
(4)- ب، م: تجهیز
(5)- ن: «از» ندارد
(6)- ب، م: استنبول
(7)- م: و ایروان مسخر است
(8)- ب: «خود» ندارد
(9)- ن: بین الهلالین را ندارد
(10)- ب، م: به اقوای
(11)- ن: «بعضی از» ندارد
(12)- ن: سیلاق
(13)- ن: با او بودند
(14)- ن: «كه» ندارد
(15)- ن: به نیروی
(16)- ن: «كه» ندارد
(17)- م، ن: «بودند وی» ندارد
(18)- ن: و از
(19)- ن: بودند
(20)- ن: پسر خود خلیفه سلطان
(21)- ب، م، ن: فرستاد
(22)- ب، م: و قلعه
(23)- مز: رسانند
(24)- ب، م: زوج نكاح خوانده. ن: زوج به نكاح خوانده
(25)- ن: بود بعد از
(26)- ب، م، ن: وعده
(27)- ب: آید
(28)- ن، ب، م: و راه
(29)- ن: و شاهرخ
(30)- م، ن: آوردند
(31)- م، ن:
رسانیده و
(32)- ب، ن: «چون به» ندارد
(33)- ب، ن: «چون» ندارد
ص: 773
مزاج میرزایی را «1» را نسبت به امیرخان «2» استماع نمود، یكدو روز توقف كرد تا امیر خان گرفتار شد.
بعد از استماع این اخبار از «3» در تبریز مراجعت نموده به جانب «4» در جزین و همدان «5» رفت و امرای تركمان و تكلو در این حادثه «6» به یك قلم روگردان شده، همه در الكای «7» خود از بیم توقف نمودند و قشلاق این سال در دار السلطنه تبریز به اتمام رسید.
و هم در این سال پرملال، دو «8» مجتهد نامدار از دنیای بی‌مدار به دار القرار «9» رحلت فرمودند «10»:
اول رضوان دستگاهی مولانا احمد اردبیلی، روز جمعه بیست و یكم شهر صفر سنه مذكوره (در نجف اشرف و در همان آستانه عرش منزلت مدفون گشت. مولانا سی سال تمام بود كه مجاورت) «11» آن «12» عتبه علیه نموده بود و بعد از «13» سفر حج دیگر از آن آستانه بیرون نفرمودند. تقید و تزهد ایشان حد بشری نبود «14»؛ ملكی بودند در صورت بشری «15». مصنفاتش كنز العرفان، آداب حج. دویم شیخ الطایفه «16» [مقتدای] فرق الناجیه «17» شیخ عبد العالی بن شیخ علی در روز پنجشنبه بیست و هفتم شهر رجب المرجب سنه مذكوره در دار السلطنه اصفهان. ولادتش در روز جمعه دوازدهم شهر ذی قعده سنه ست «18» و عشرین و تسعمائه. مدت «19» عمرش شصت و هفت سال، مصنفاتش شرح ارشاد، مدفنش به مزار امامزاده ابراهیم طباطبا منسوب «20» به بقعه «21» امام همام علی «22» زین العابدین علیه و آبائه الصلوة و السلام در دار السلطنه اصفهان. چون سابقا سمت تحریر یافته در بیان حالات حضرت شیخ علی- علیه الرحمه كه «مقتدای شیعه» تاریخ است- اتفاق «23» ملاحظه شد «ابن مقتدای شیعه» تاریخ فوت وی است. (993) و هم در روز جمعه بیست و چهارم شهر شوال سنه مذكوره، اسمعیل بیك برادر امیر خان «24» را با بكتر بیك خنوسلو «25» از قلعه قهقهه بیرون آورده خلعت داده رعایت فرمودند.

ذكر «26» وقایعی «27» كه در سنه قوی‌ئیل «28» سانح شده‌

نوروز این سال در نوزدهم شهر ربیع الاول، بعضها اربع تسعین «29» و تسعمائه واقع شد.
نواب همایون اعلی و «30» شاهزاده گیتی‌ستان و امرای عالیشان ایام بهار را به عیش و عشرت و خوشحالی
______________________________
(1)- م، ن: «را» ندارد
(2)- م: با امیر خان
(3)- م، ن: «از» ندارد
(4)- مز: «به جانب» ندارد
(5)- ن: به همدان
(6)- ن: جا
(7)- ب، م: آن كار خود. ن: آن كار خود را
(8)- م، ن: و
(9)- ن: «به دار القرار» ندارد
(10)- ن: رحلت نمود
(11)- ن: بین الهلالین را ندارد
(12)- م، ن: درت آن
(13)- مز: «از» ندارد
(14)- م: بیرون
(15)- م: و سلیقه بشری
(16)- ن: طایفه
(17)- ن: الباحثه
(18)- ب، م: و سته
(19)- ن: و مدت
(20)- م، ن: منصوب
(21)- ن: «به» ندارد
(22)- ن: علی ابن
(23)- ن: اتفاقا
(24)- ن: امیر خان بادنكیر.
(25)- ن: خبوشلو
(26)- م، ن: وقایع سنه اربع و تسعین و تسعمائه
(27)- ب: وقایع
(28)- مز: قوئیل
(29)- ن: و تسعین
(30)- ن: «و» ندارد
ص: 774
و صحبت و فراغت گذرانیده «1»، خاطر عاطر از ممر اعادی و جمیع مكروهات جمع داشتند و اكثر ایام در صاحب آباد جشنها «2» آراسته به «3» چوگان‌بازی مشغول بودند.
در خلال «4» این حال «5» به سمع شاهزاده كامكار رسید كه جماعت اكراد قدم «6» از جاده متابعت بیرون «7» نهاده در محل فرصت به بعضی «8» از محال قریبه «9» تبریز «10» تعرض «11» می‌رسانند.
شاهزاده گیتی‌ستان، امارت‌پناه مهدی قلی سلطان ولد حسین قلی سلطان شاملو را با جمعی از غازیان بر سر ایشان فرستاد كه آن جماعت نمك بحرام را گوشمالی «12» دهد. امارت‌پناه مشار الیه بر حسب فرموده عمل نموده، چون جماعت اكراد از «13» توجه غازیان رستم «14» قران آگاه گردیدند، تاب «15» مقاومت نیاورده به جانب كوهستان «16» فرار نمودند [580] جمعی كه تاب گریختن نداشتند طعمه شمشیر غازیان گشته تا موازی دوازده هزار رأس اسب و استر و گاو و گوسفند ایشان را غارت كرده به درگاه معلی آمدند. چون جماعت اكراد ملاحظه حال «17» نمودند، جمعیت نموده اراده كردند كه تا قصبه شبستر «18» و طسوج آمده، غنایم خود را بدست آورند «19» و چون بر حسب اراده عمل نموده اثری از عنایم خود نیافتند، دست تعرض به رعایا و عجزه «20» بعضی از «21» مواضع دراز نموده، در مقام خرابی درآمدند.
چون حقیقت حال معروض بارگاه شاهزاده ظفرپناه و امرای عالیجاه گردید «22»، ایالت‌پناه قورخمس سلطان شاملو را «23» با لشگری «24» عظیم بر سر «25» ایشان فرستادند كه تأدیب ایشان نموده، پنبه غفلت از گوش آن جماعت بی‌هوش بیرون آورد «26». ایالت «27» پناه مشار الیه حسب الفرمان قضا جریان شاهزاده گیتی‌ستان بر سر ایشان ایلغار نموده، مانند بحر خروشان و جوشان رو به كردان نهادند.
لشگر اكراد فوج فوج از پی هم رسیده، حمله كردند و جنگ در پیوست، جویهای خون در آن معركه جریان یافته سرهای گردان چون گوی غلطان شد. قور خمس «28» سلطان چون دید كه نصرت با اقبال بی‌زوال شاهی توامان است، غازیان را استمالت «29» داده گفت كه: «30»
______________________________
(1)- ن: گذرانیدند
(2)- ب، م: به جشنهای
(3)- ب، ن: «به» ندارد
(4)- م: جلال
(5)- ن: احوال
(6)- ن: «قدم» ندارد
(7)- ن: پا بیرون نهاده
(8)- ب، م، ن: بعضی از
(9)- ب، م، ن: قریه
(10)- ن: مرمر
(11)- م، ن: بعرض
(12)- ب، ن: گوشمال
(13)- م: «از» ندارد
(14)- م، ن: رستم
(15)- م:
«تاب» خط خوردگی دارد
(16)- ب: كوه استان
(17)- ب، م، ن: این حال
(18)- ن: «شبستر» ندارد
(19)- مز، ب، ن: آوردند
(20)- م: عجزه و
(21)- ب، م، ن: «از» ندارد
(22)- ن: كردند
(23)- م، ن: «را» ندارد
(24)- ب، م، ن: لشگر
(25)- ب، م: «سر» ندارد
(26)- مز: آورده
(27)- ن: امارت. م: و امارت
(28)- ب، م، ن: و قور خمس
(29)- ب: ستمالت
(30)- ب، م، ن: «كه» ندارد
ص: 775
بیت «1»: خلاصة التواریخ ج‌2 775 ذكر وقایعی كه در سنه قوی‌ئیل سانح شده ..... ص : 773 فر از آن قوم بداختر به قتل آوردند. لشگر مخالف كه عدد ایشان زیاده از هفت و «7»هشت هزار بود، از پیش اندك جماعتی قرار به فرار دادند. غازیان «8»مظفر و منصور با غنایم نا محصور به دار السلطنه تبریز معاودت نمودند.
و هم در خلال این احوال، چاووشی اسمعیل نام از جانب فرهاد پاشا «9»حاكم قلعه ایروان نزد امرای عظام آمده، مكتوب نامرغوب مشتمل بر مقدمات «10»صلح و اصلاح جانبین آورد مشروط بر آنكه بعضی از الكا «11»و بلاد قزلباش كه «12»در این ایام به تحت «13»تصرف «14»خواندگار «15»درآمده بدیشان وا گذارند و ترك منازعه نموده مجددا قواعد صلح را استحكام دهند.
چون كتابت «16»پاشا به مطالعه امرا رسید، بعضی «17»از امرا مضمون كتابت مذكور را به صواب مقرون دانسته، بعضی دیگر از «18»امرا مثل علیقلی خان فیج اغلی استاجلو كه در آن ایام مشمول عواطف و التفات شاهزاده كامكار بود مخالفت رای مذكور نموده از كمال تجبر و تكبر و غرور «19»كه لازمه نشاء جوانی و جاه و كامرانی است قبول «20»این معنی ننموده، بالاخره جواب كتابت فرهاد پاشا بدین مضمون نوشته فرستادند كه:
«جناب عزت مآب، سعادت نصاب، دولت اكتساب، سردار با وقار رفیع «21»مقدار خجسته اطوار «22»، كافل مهام صغار و كبار، صالح مصالح «23»روزگار، المختص «24»بعواطف الله الملك الاعلی، مشیر «25»مكرم «26»فرهاد پاشا دام اقباله و زاد اجلاله تعظیمات بی‌نهایت و تكریمات بی‌حد و غایت سربلند و ارجمند اولوب «27»ظل همای «28»آسای عالیه «29»تی كه آفتاب عالمتاب سپهر سلطنت و بدر «30»جهان
______________________________
(1)- م: «بیت» ندارد
(2)- مز: ای
(3)- ن: شیره
(4)- ب: رستم توان
(5)- ن: كشم
(6)- م: كین
(7)- ب، م، ن: «و» ندارد
(8)- ب، م: قاضیان
(9)- ب: پادشا. ن: پاشای
(10)- ب، ن: «مقدمات» ندارد
(11)- ب، م: الكاء بلاد. ن:
الكای
(12)- ب، م، ن: «كه» ندارد
(13)- م، ن: «به تحت» ندارد
(14)- ن: به تصرف
(15)- ن: خوندگار
(16)- م: كتاب پادشاه. ب: كتابت پادشا
(17)- ن: بعضی از
(18)- ن: «از» ندارد
(19)- م، ن: غروری
(20)- م، ن: و قبول
(21)- ب، ن: «رفیع مدار» ندارد
(22)- ب، ن: اعتبار
(23)- م: تا این قسمت نامه خط خوردگی دارد
(24)- ن: المتحصن
(25)- ن: مبشر
(26)- م، ن: و مكرم
(27)- ن: نواب
(28)- م: آسمای. ن: آسمان آسای
(29)- ب، م، ن: عالی
(30)- ب، م: «و بد». ن: ندارد
ص: 776
افروز آسمان «1»عظمت و «2»در فرق جلیل «3»الاعتیاریه «4»سایه‌گستر بیلوب رای ملك آراسنه خافی «5»و مخفی اولیمسه «6»كیم بوزمان خجسته [581] او انده (مزید سعادت فرید اعنی «7») زبدة الاماثل و الاقران، رسول «8»ناموس اسمعیل چاووش بنده لرمی «9»آستان سعادت نشانه داخل اولوب جناب سعادت نصابنك اخلاص نامه سین (ایروشد «10»روب ابلغ وجه و احسن بیانله «11») احوال «12»خجسته آمالین «13»مسامع جاه و جلاله تیوردی «14»فحوای «15»سفارت و اخلاص نامه شریفنك «16»عبارتدن ظاهر «17»و باهراولان «18»مضامین صلح آیین كه واسطه «19»آسایش كافه «20»عباد «21»و آرایش اقطار «22»و بلاد دور «23»باعث انبساط قلوب دور «24»و نزدیك و «25»موجب انشراح «26»صدور ترك و تاجیك اولوب.
بو مضمون حقایق مشحون جلوه نمای مناظر شهود اولدی كیم «27». بیت «28»:
درخت دوستی بنشان كه كام دل ببار آردنهال دشمنی بر كن كه رنج بی‌شمار «29»آرد یعلم اللّه و كفی «30»به شهیدا كه بدایت «31»حال الی یومنا هذا اهل الاسلام و قاطبه (خاص و عامه شقفت «32») و مرحمت اثرین «33»ظاهر ایتمكون «34»غیری «35»آینه خاطر خطیر «36»مزده بیراوز «37»گه صورت «38»جلوه‌گر المیوب «39»هیچ «40»آفریده «41»ننگ آزار و اضرار نه «42»رضا و یرمیوب «43»همواره مكنون ضمیر منیر مز «44»رفاه «45»حال كافه عالمیان و فراغ بال قاطبه جهانیان دور. اما بوبیرنیچه مدت «46»كه اهل فساد
______________________________
(1)- ن: آسمان و
(2)- م، ن: «و» ندارد
(3)- ن: خلیل
(4)- م، ن: «یه» ندارد
(5)- ن: «خافی و» ندارد
(6)- م: اولمسه. ن: اولمیه
(7)- ن: داخل پرانتز را ندارد
(8)- ب: «رسول» ندارد. م، ن: «رسول ناموس» ندارد
(9)- ن: لری
(10)- ب: ایرونند و ب م. ایرو مذب
(11)- ن: داخل پرانتز را ندارد
(12)- ن: و احوال
(13)- ن: مالین وجه احسنه
(14)- ن: تیوروب عرض اولندی
(15)- ن: محوای نامه اخلاص
(16)- ن: «نامه شریفنك» ندارد
(17)- ن: ظاهرا و باهرا
(18)- ب، م: الان. ن: ندارد
(19)- م: بواسطه. ن: بو واسطه ده كه
(20)- م: خط خوردگی دارد
(21)- ن: محبا و
(22)- ن: امصار
(23)- ب: و در. م، ن: در
(24)- ن: «دور و نزدیك» ندارد
(25)- ن: كه
(26)- ن: اشراح
(27)- ب، م، ن: «كیم» ندارد
(28)- م: ندارد
(29)- م: خطخوردگی دارد
(30)- ن: ندارد
(31)- ن: هدایت
(32)- م: داخل پرانتز خط خورده
(33)- ب، م، ن: اثر
(34)- ب: التمكون. م: المكون.
ن: ندارد
(35)- م: «غیری» ندارد
(36)- ن: خطیره
(37)- ن: پیرادرب: برادز. م: برادر
(38)- ن: صورتی
(39)- ب: المیوت
(40)- م، ن:
«هیچ» ندارد
(41)- ن: كه برآفریده
(42)- ن: اضرارینه
(43)- ب، م، ن: ورمیوب
(44)- ن: «مز» ندارد
(45)- ب، م: رفاد حال
(46)- ب، م، ن: مدتی
ص: 777
افسادندن ابواب نزاع و كلفت ما بینده «1»مفتوح اولوب «2»عجزه و مساكین طرفین «3»پایمال عبور لشگر قیامت اثر (اولدیلر مجموع اول جانبدن ابتدا و آغاز «4»الوب سفك دماء مسلمین و هتك عرض و ناموس ضعفا و مساكین دن بیرسر موفوت و فرو گذاشت) «5»اولمدی. خصوصا بوایكی ئیلده كه حضرت سردار اعظم سنان «6»پاشا اقاویل باطله و اكاذیب لا طایله سنه اعتماد ایدوب، خراسان سفرینه عنان عزیمت خسروانه معطوف اولدی بعضی امور نالایق آذربایجان سرخند مده «7»ظهور «8»گلیوب قتل و یغما (دن بیر دقیقه فرو گذاشت اولمدی «9». بوجهتدن رایات عز و جلال، بعون اللّه المستعان محمیه تبریزه نزول اجلال ایدوب ظل «10»عاطفه «11»شاهانه (و سایه مكرمت پادشاهانه «12») آذربایجان و لاتننگ شكسته بال‌لری اوزرنه «13»سایه گستر اولدی و بعضی زبونلق كه بوسلسله ننك بعضی سردار لرندن «14»سیما امیر خان «15»سمت ظهور تابمشدی تداركنه بذل توجه خسروانه اولندی. حالا قرین سعادت و اقبال سرحده توجه ایدوب قرب مسافت «16»طرفین ایجون اول حوالی ده توقف اولنور «17»اگر وزیر اعظم و مشیران «18»مفخم وسیله و واسطه اولوب بود جهله كیم پادشاهان رضوان مكان علیین آشیان فردوس نشان حضر تلرنك «19»زماننده ابواب فساد مسدود و مواد صلح و دوستلق مستحكم و مسدد «20»و ایدی عمله گتوره‌لر هر آینه دینا و دنیائا نیك نام لیق «21»سببی اولوب عند الخالق «22»و الخلایق مشكور و مستحسن «23»گورونه و اگر نزاع و جدال و حرب و قتال مقامنده اولا «فالالحكم للّه العلی الكبیر» هر نه مقدرات ازلی و تقدیرات لم یزلی اولمش اولا پرده خفادن جلوه‌گاه ظهوره «24»گله. شعر: «25»
تا قبضه شمشیر كه پالاید خون [582]تا آتش دولت كه بالا گیرد زیاده نه‌دیمك «26»احتیاج دور. بقین «27»كه ارباب عقل و تمیز بومضمون حقایق مشحون «28»كه، نظم: «29»
مباش غره كه دارم عصای عقل بدست‌كه دست فتنه دراز است و چوب را دو سر است احتراز ایدوب (احراز سعادت دارین و ادراك منزلت كه صلح و صلاح ضمننده مندرج دور كسبنه بذل توجه ایده‌لر) «30». نظم «31»:
______________________________
(1)- ب، م، ن: پاینده
(2)- ب: الوب. ن: اولوب و
(3)- ن: طرفینده
(4)- م: «الوب» ندارد
(5)- ن: بین الهلالین را ندارد
(6)- ب، م: شان. ن: الشان
(7)- م: خندیده. ن: حدوه
(8)- ن: ظهوره گلوب
(9)- م: اولدی
(10)- ن: اولندی ظل
(11)- ب، م، ن: عاطفت
(12)- ن: بین الهلالین را ندارد
(13)- مز: اوزمه. ب: اوررمه. ن: اوزره
(14)- ب، م، ن: لرون
(15)- ن: امیر خان وید
(16)- ن: مشاقت
(17)- ن: اولونور
(18)- ن: سلسله وسیله نیحه كم
(19)- ن: حضر تلرنیك
(20)- مز: مشدد. ن: مسدود
(21)- ب، م: لق
(22)- ب، ن: عبد الخالق
(23)- ب: متحسن
(24)- ب: ظهور
(25)- ن: بیت. م:
ندارد
(26)- م: اندنمك. ن: اتمك
(27)- ن: دكل
(28)- ن: مشحون‌ده
(29)- ن: بیت. م: ندارد
(30)- ن: بین الهلالین را ندارد
(31)- ب، ن: بیت. م: ندارد
ص: 778 درین گنبد به نیكی بر كش آوازكه گنبد هرچه گویی گویدت باز و السلام علی من اتبع الهدی»
ذكر نهضت رایات نصرت «1»آیات به جانب ییلاق اشكنبر و لشگر فرستادن بر سر «2»ایلچیان كرد بی‌خبر و مظفر گشتن بعون «3»خالق قضا و قدر «4»
در تاریخ اوایل شهر رجب المرجب سنه مذكوره، اردوی كیهان پوی از دار السلطنه تبریز به ییلاق اشكنبر در حركت آمد و امارت‌پناه حسین قلی سلطان «5»برادر علیقلی خان را به حكومت و «6»داروغگی تبریز نصب فرموده «7»، مقرر شد كه پانصد نفر ملازم نگاه داشته، به دارایی شهر قیام نماید. و چون كنار آب شور مضرب خیام سرادقات جلال گردید، غازی‌گرای «8»خان تاتار- كه سابقا ذكر رفت كه او را از قلعه الموت بیرون آورده محل اعتماد گشته بود و «9»در منزل جبار قلی بیك افشار برادرزاده قلی سلطان قورچی‌باشی می‌بود و كسی او را «10»محافظت نمی‌نمود- به عزم رفتن اردوی همایون از شهر بیرون رفته، فرار نموده به جانب روم توجه فرمود. وی «11»در مدتی كه «12»در اردوی همایون سیار بود، امرای نامدار از غفلت بسیار ملتفت احوال آن خان تاتار نمی‌شدند و «13»از ممر معیشت نیز در [تنگی] «14»بود. این رباعی از نتایج طبع اوست- (در ایام زندان و فراغت آنجا را بر این «15»ایام ترجیح داده بود «16») «17»- نظم «18»:
تا بوده غم و شادی و «19»حرمان بوده‌این نوع گذشته تا كه دوران بوده
ما تجربه كردیم كه در شهر «20»شماشادی همه در قلعه و «21» زندان بوده الحاصل كه چون به بلاد روم رفت، محرك سلسله «22»فتنه و فساد گشته عثمان پاشا را به آمدن آذربایجان راغب ساخت. در این اثنا خبر غارت و یغمای زینل خان كرد «23»در حوالی مراغه و میان‌دوآب به سمع نواب همایون و «24»شاهزاده گیتی‌ستان رسید. قهرمان غضب شاهی درباره او به حركت درآمده، ادهم خان ترخان تركمان را با سلطان مراد ولد امیر خان و طایفه عظام تركمان و پیره مراد خان «25»
______________________________
(1)- ن: حضرت
(2)- ن: «بر سر» ندارد
(3)- ن: معمون
(4)- ب: خالق اكبر
(5)- ب، م، ن: «سلطان» ندارد
(6)- م، ن: «و» ندارد
(7)- م: فرمود
(8)- ب، م، ن: «گرای» ندارد
(9)- م، ن: «و» ندارد
(10)- م، ن: «او را» ندارد
(11)- ب، م، ن: فرمودی
(12)- م، ن: «كه» ندارد
(13)- م، ن: «و» ندارد
(14)- ن: تنگی معشت به جان آمده این رباعی
(15)- ب، م: بدین
(16)- م: «بود» ندارد
(17)- ن: بین الهلالین را ندارد
(18)- ن: رباعی. ب، م: ندارد
(19)- ب، ن: «و» ندارد
(20)- ب، م، ن: ملك
(21)- ب، ن: «و» ندارد
(22)- م: و سلسله
(23)- ب، ن، م: «كرد» ندارد
(24)- ن: «و» ندارد
(25)- ن: «خان» ندارد
ص: 779
استاجلو و مهدیقلی سلطان چاووشلو «1»و غازیان كرام استاجلو بر سر او فرستادند.
امرای مذكوره با سه هزار نفر از غازیان تركمان و استاجلو «2»و قورچیان به جانب او ایلغار نموده «3»، در وقتی كه او سه چهار هزار نفر اسب و استر و گوسفند و گاو از حوالی مراغه و نواحی تبریز غارت كرده «4»متوجه خوی و سلماس بود «5»، در دیزه و یرمش «6»كاروانسرا الكی تلاقی فریقین دست داده، سر راه بر او «7»گرفتند. زینل پرحیل [چون] راه فرار بر خود مسدود یافت، در برابر غازیان صف آرا گشته «8»آهنگ حرب نمود «9»و از عساكر نكبت مآثر خود كه قرب چهار هزار نفر بودند جمعی را به چرخچیگری «10»مقرر نموده «11» [583] جوانغار و برانغار خود را به معتمدان سپرد «12». از اینجانب نیز ادهم خان صف سپاه آراسته سلطان مراد ولد امیر خان را منقلای لشگر گردانید «13»و میمنه و میسره را استحكام داده خود با پیره مرادخان استاجلو در قلب جای گرفت. دلاوران رزم آزمای «14»از طرفین حمله بر یكدیگر نموده داد شجاعت و مردانگی دادند و تیرباران لشگر اكراد به مرتبه‌ای شد كه از كثرت سهام روی هوا پوشیده گشت. شعر «15»:
خدنگ از كمان راه یغما گرفت‌ز هر گوشه‌ای فتنه بالا گرفت
میان زمین و فلك از غبارجهانی «16»دگر شد ز نو آشكار و «17»غازیان شیرشكار به ضرب سنان جان ستان در هر حمله جمعی را از صدر «18»زین ربوده به خاك هلاك می «19»انداختند. چون زینل پرحیل حالت عجز و انكسار از چهره عسكر خود مشاهده نمود، از میانه «20»ایشان جدا شده با جمعی كثیر به یكبار حمله بر غازیان آورده، ایشان را به تیب رسانید و «21»قریب به ده پانزده نفر از غازیان را به قتل آورد «22». از اینجانب نیز ادهم خان و پیره مراد خان از قلب جدا شده با پانصد نفر از دلاوران جنگجوی «23»رزم‌آزمای «24»حمله بر ایشان نموده «25»، نخست كسی كه به ضرب سنان بر خاك هلاك افتاد زینل بود. اما كسی نمی‌دانست كه زینل است.
پسرش ابراهیم میرزا نام كه جوانی بود در سن نوزده سالگی و «26»در كمال حسن و لطافت و مردانگی چون پدر را بر خاك راه افتاده دید، بر سر او تاخته خواست كه او را از دست غازیان خلاص كند، كاری نساخته بدست شاهقلی سلطان پیاده گرفتار گردید.
چون اكراد در اثنای حرب و قتال حال بدین منوال مشاهده نمودند، گرد ادبار بر فرق «27»خود بیخته، روی به وادی هزیمت نهادند و اكثر از الاغان خود بزیر آمده پیاده گشتند و خود را «28»بر
______________________________
(1)- مز، م، ن: چاوشلو
(2)- ب: استاروجلو
(3)- ن: «نموده»
(4)- ن: كرد
(5)- ب، م، ن: بود و
(6)- ب. م، ن: ورمش
(7)- ن: برو
(8)- ن: بروم، ن: آراسته
(9)- ن: «و» ندارد
(10)- ب: چرخی‌گری
(11)- م: نمود
(12)- ن: سپرد و
(13)- ن: گردانیده. م: گردانید میمنه
(14)- ب، م، ن: رزم‌آزما
(15)- ن: بیت. م: ندارد
(16)- م: جهان
(17)- م، ن: «و» ندارد
(18)- م، ن: سدره
(19)- ب، م، ن: «می» ندارد
(20)- م، ن: میان
(21)- م، ن: «و» ندارد
(22)- ب، م، ن: آورد و
(23)- ب، م: جنگجو
(24)- ب، م، ن: رزم‌آزما
(25)- ن: نمود
(26)- م، ن: «و» ندارد
(27)- م: بر فرق خود كرده. ن: بر فرق او كرد
(28)- ن: «خود را» ندارد
ص: 780
بالای كوه كشیدند و هر كس از برابر ایشان می‌آمد تفنگ «1»و تیر می‌زدند. بالاخره جمعی از غازیان از پشت «2»سر ایشان بر بالای كوه برآمده «3»، ایشان را به تیر و تفنگ «4»از هم پاشیده، قرب هفتصد هشتصد نفر به قتل آوردند و غنایمی كه غارت نموده بودند با دیگر اسباب و جهات ایشان بدست غازیان درآمده، به یمن اقبال بی‌زوال شاهی «5»، به تأیید و عون آلهی با سرها و اخترمها كه مقدم ایشان سر زینل خان بود به اردوی كیهان «6»پوی معاودت نمودند و پسرش را با چند نفر دیگر زنده به پایه سریر اعلی آوردند و ادهم خان و هر یك از غازیان كه كارهای نمایان نموده بودند به نوارشات خسروانه سرافراز گردیده فراخور حال جایزه و جلدو یافتند و پسر زینل خان را كه در حسن و جمال و زیبایی نهال سر و آزادی بود، شعر «7»:
طوبی مثال سروی و شمشاد قامتی‌از قامتش چه «8»وصف بگویم قیامتی به علیقلی خان قرداش «9»سپرده، بعد از چندگاه در قلعه قهقهه «10»محبوس گشت و نواب همایون به فتح و فیروزی در ییلاق اشكنبر توقف نموده «11»، سی و سه روز آن مكان ارم نشان به یمن مقدم خسرو عالی‌شان و شاهزاده گیتی‌ستان رشك فردوس [584] برین گشت.
و در خلال این حال، از «12»مترددین بلاد روم چنین مسموع گشت كه عثمان پاشا وزیر اعظم یورش آذربایجان بر خود مصمم گردانیده، با لشگری فزون از حد و بیرون از عدد از [ارز روم] به جانب گنجه و (ازم) شمكور در حركت آمده و مقارن «13»این كتابتی «14»از غازی‌گرای تاتار كه فرار نموده بود به امرا نوشته اشعاری به آمدن عثمان پاشا مشار الیه كرده «15» (جهت امرا از «16»قبه سپر و حبر نیزه به تحفه فرستاده بود. امرا در برابر «17»خصوصا علیقلی سلطان، لاچكی به تحفه فرستاده، كتابات نوشته فرستادند.) «18»عساكر فیروزی مآثر از خوف آنكه مبادا از ممر عبور رومیه «19»و لشگر آن طایفه آسیبی بدان ولایت رسد، «20»در محل مناسب «21»قلعه‌ای به اتمام رسانیده، مستحكم گردانید كه تسخیر آن اشكالی «22»تمام داشته باشد «23»به سرعت و استعجال تمام از اشكنبر كوچ نموده «24»جهت دفع عثمان پاشا عنان عزیمت به صوب گنجه و شمكور منعطف ساختند. و چون كنار «25»رود ارس «26»محل نزول همایون گردید، علیقلی خان به للگی شاهزاده سلطان حیدر میرزا ولد سلطان حمزه میرزا
______________________________
(1)- ن تفگ
(2)- ن: پس
(3)- م، ن: درآمده
(4)- ن: تفگ
(5)- ن: شاهی و
(6)- م: كیوان كیهان
(7)- ن: بیت. م: ندارد
(8)- م: چو
(9)- ب: قراداش
(10)- ب، ن: قهقه
(11)- ن: نمود
(12)- م، ن: «از» ندارد
(13)- ب، م، ن: به مقارن
(14)- ن: كتابت
(15)- م، ن: كرد
(16)- ب، م: ز قبه
(17)- م: «در برابر» ندارد
(18)- ن: بین الهلالین را ندارد
(19)- ن: رومیه شومیه
(20)- مز، ب: رسد و
(21)- ب، م، ن: مناصب
(22)- ب، ن: اشكال
(23)- م، ن: «باشد» ندارد
(24)- ب: كرده. ن كرد
(25)- ن: بكنار
(26)- م، ن: ارس رسیدند و
ص: 781
از سایر امرا و اولیای دولت قاهره ممتاز و سرافراز گشته، سر مفاخرت به چرخ برین افراشت و جشن ملوكانه و مجلس خسروانه در كنار ساحل ارس آراسته، تمامی اعیان لشگر قزلباش به تخصیص طایفه استاجلو به تشریفات و مرصع آلات پیراسته گردیدند و سه روز آن‌چنان بزمی آراسته به عیش و طرب مشغول بودند، چنانچه «1»زمانه مثل آن سوری ندیده بود بلكه گوش جهان نشنیده «2».
بعد از آن، مجموع «3»از آب ارس گذشته متوجه دفع مخالفان گشتند و چون یورتی «4»كه به حیدر بلاغی اشتهار دارد محل نزول عساكر نصرت مآثر گشت، رسولی از جانب غازی‌گرای خان تاتار به درگاه معلی آمده، عرضه‌ای مشتمل بر خلوص عقیدت و پاس حقوق نمك به مطالعه اولیای دولت رسانید؛ مضمون آنكه چون این بنده شرمنده به یمن عواطف شاهانه از حبس «6»و قلعه نجات یافته، منظور نظر كیمیا اثر گشته بود و «5»در این ولا- بنابر هر گونه وقایع و حوادث و اتفاقات مفارقت از آن آستان اختیار نموده «7»به حسب اتفاق به معسكر رومیه ملحق گشت- اراده چنان است كه بنابر حقوق مراحم شاهانه و نمك خوردگی واسطه صلح و مصالحه فیما بین رومیه و قزلباش گشته به وسیله سردار سپهر اعتلا، عثمان پاشا، قواعد «8»صلح را به مثابه «سَبْعاً شِداداً» «9»استحكام داده مرآت كینه و نفاق به صیقل دوستی و وفاق زدوده شود «10». امرا و اركان دولت ارجمند شاهی به این دو سه «11»ویرانه- كه در این ایام از ممر عبور عساكر جانبین روی به انهدام آورده «12»از حیز انتفاع بیرون رفته است و بقیة السیف مردم آن حال به اكناف «13»و اطراف متفرق گشته آبادانی آنها از محالات است- به حضرت خواندگار «14»مضایقه نفرمایند اولی می‌نماید، چه آنكه مصلحت وقت در این است. امرای عظام قبول این معنی ننموده «15»، آنچه [585] در جواب عریضه فرهاد پاشا عز اصدار یافت «16»، در جواب عرضه «17»مشار الیه نوشته روانه نمودند و از آنجا كوچ كرده «18»متوجه ساغری بلاغی كه از آن تاریخ به حمزه بلاغی موسوم گشت گشتند «19»و پنج روز در این منزل توقف واقع شد. ایالت‌پناه محمدی خان استاجلو كه به تخماق اشتهار دارد، با دو هزار نفر غازیان «20»و ملازمان خود و امرای تابین به اردوی همایون ملحق گشته به شرف سجده و پایبوس نواب «21»همایون اعلی و شاهزاده گیتی ستان «22»مشرف شد. «23»
______________________________
(1)- ن: كه
(2)- ن: نشنیده و
(3)- ن: مجموعه
(4)- ن: نواحی
(5)- ن: «و» ندارد
(6)- ب، ن: «و» ندارد
(7)- ن: نمود
(8)- ن: «قواعد» ندارد
(9)- سوره 78 آیه 12
(10)- ن: «شود» ندارد
(11)- ن: «سه» ندارد
(12)- ن: آورد
(13)- ن: به اطراف و اكناف
(14)- ب، م: خونكار. ن: خوندگار
(15)- ن: ننمود
(16)- ب، م: یافته. ن: یافته بود
(17)- ن: عریضه
(18)- ن: كرد
(19)- ن: «گشتند» ندارد
(20)- ب، م، ن: از غازیان و ملازمان
(21)- ن: «نواب» ندارد
(22)- ن: «گیتی‌ستان» ندارد
(23)- ب، م، ن: گشت
ص: 782
ذكر آمدن «1»عثمان پاشا با لشگر بسیار «2»به دار السلطنه تبریز و حكم غارت و خونریز و قلعه ساختن و آزوقه «3»و لشگر گذاشتن
در موضع ساغری بلاغی، مسرعان به عرض خسرو ایران رسانیدند و جمعی دیگر از مردم صوفی دیار بكر «4»شاهی‌سون «5»شده، به اردوی همایون ملحق گشته «6»موافق آن ادا نمودند كه «7»عثمان پاشا موازی صد و پنجاه هزار كس از عساكر دیار روم «8»، از ولایت انكرس و «9»افلاق و بوسنا و آنا «10» (دولی و منتشا ایلی و قرامان «11»و مرعش و شام و حلب و دیار بكر و كفه و وان «12»و ادرنه «13»و قرابوقدان) و «14»آن ولایات«15»فراهم آورده، از [ارز روم] كوچ نمود و «16»حسب الصلاح، مقصود آغا «17»حاجیلر- كه در میانه رومیه به مقصود پاشا اشتهار یافته بود، و وی در ایام امیر خان فرار كرده «18»بدانجا رفته بود، و قبل از آن «19»به ایلچیگری به روم هم رفته بود «20»- فسخ عزیمت «21»گنجه و (ازم) شمكور نموده به «22»جانب دار السلطنه تبریز توجه دارد.
بنابراین، نواب همایون از آنجا كوچ فرموده «23»، از راه بازار جایی عنان عزیمت به جانب نخجوان منعطف ساختند و چون در دو فرسخی نخجوان نزول اجلال فرمودند، متواتر جواسیس آمده به «24»نقل نمودند كه عثمان پاشا در مرند نزول نموده و «25»به سرعت روانه تبریز است. نواب همایون اعلی و شاهزاده ظفرلوا، سمی امیر صاحبقران سلطان حمزه میرزا را كه وارث «26»ملك كیان و ولی عهد خسرو ایران بود، با بیست هزار كس از راه دره دیز «27»به دفع او فرستاده، خود از آن منزل كوچ فرمودند و از راه اردوباد متوجه «28»دزماراردم دول گشتند. نواب شاهزادگی «29»، شب در آن دره نزول نموده «30»جمعی را به قراولی مقرر فرمودند و روز دیگر كوچ كرده در حوالی صوفیان مرند- كه در آن وقت محل نزول رومیه بود- نزول اجلال فرمودند و «31»ایالت‌پناه محمدی خان به قراولی مقرر شد.
روز دیگر جماعت اروام از روی خوف و رعب «32»تمام در آن منزل توقف كرده، عرابه‌های «33»ضربزن و توپ «34»و فرنگی در حوالی «35»اردوی خود نصب نمودند. اتفاقا محمدی «36»خان خود «37»را
______________________________
(1)- ب: آنكه
(2)- ن: بی‌شمار
(3)- ن: آذوقه
(4)- ن: و دیار بكر
(5)- ب، ن: سیون
(6)- م، ن: گشتند
(7)- ب، م: «كه» ندارد
(8)- ن: روم و
(9)- ن: «و» ندارد
(10)- ن: دانا
(11)- م: فرمان
(12)- م: دوان
(13)- م: خوانا نیست
(14)- ن: و غیره
(15)- ن: ولایت
(16)- ن: «و» ندارد
(17)- ب، ن، م: آقا
(18)- ن: كرد
(19)- ب: آنهم
(20)- ن: بود و
(21)- ن: و عزیمت
(22)- ن: نمود به عزم
(23)- ن: فرمود
(24)- ب، م، ن: نقل
(25)- ب، م، ن: «و» ندارد
(26)- م: وزارت
(27)- م: درایز
(28)- ن: متوجه گشتند
(29)- ب: شاهزادگی
(30)- ن: نمود
(31)- م: رغبت
(32)- ن: و محمد خان
(33)- ن: ندارد
(34)- م، ن: ندارد
(35)- ن: حواله
(36)- ن: محمد
(37)- ب، ن، م: «خود را» ندارد
ص: 783
به حوالی اردوی ایشان رسانیده «1»، جمعی رومیه نیز به آهنگ حرب بیرون (آمدند. از اینجانب) «2»غازیان نفیر كشیده به جانب ایشان جلو انداختند و در حمله اول موازی یكصد نفر «3»به خاك هلاك انداختند (و رومیه غازیان را) «4»به ضرب تفنگ برگردانیدند و «5»لحظه به لحظه از اردوی عثمان پاشا [586] سنجق بیكیان چون دریای پرموج، فوج فوج از عقب یكدیگر به مدد می‌آمدند و چون «6»لشگر اروام، امثال «7»مور و ملخ هجوم آوردند و از قزلباش معدودی همراه بودند «8»، ایالت‌پناه محمدی خان غازیان را به ضرب شمشیر از حرب مانع آمده، جنگ كنان خود را به دامنه كوه كشیدند و سیصد و هشتاد نفر از رومیه به قتل آورده بودند.
روز دیگر كه عبارت از روز پنجشنبه 24 شهر «9»مبارك رمضان سنه «10»مذكوره است، عثمان پاشا از آنجا برخاسته در آب شور «11»نزول نمود. شاهزاده گیتی‌ستان بنابر آنكه امام قلی قاجار و بعضی از امرای نامدار به اردوی كیوان «12»پوی ملحق نگشته بودند، صلاح در جنگ ندیده، پیر غیب خان استاجلو و مهدیقلی سلطان «13»شاملو را «14»با هزار كس به شهر فرستادند كه به اتفاق حسین قلی سلطان حاكم آنجا به محافظت و محارست شهر قیام نمایند و كوچه بندها را مستحكم گردانیده «15»در هر دروازه‌ای جمعی از شهری و قزلباش به محافظت قیام نمایند و احكام مشتمل بر استمالت تمام به اهالی تبریز نوشته فرستادند كه در محافظت (مردانه بوده نگذارند كه كسی به بهانه خانه- كوچ بیرون از شهر به جای دیگر رود «16»و چون به واجبی به محافظت) «17»و محارست شهر و رفع رومیه قیام نمایند، مالوجهات سه ساله تبریز به انعام ایشان مقرر باشد.
القصه چون رومیه در كنار شهر نزول نمودند، شب به ملاحظه و احتیاط تمام «18»بسر برده صباح هفت هشت هزار «19»نفر سوار و «20»پیاده و تفنگچی به سركردگی غازی‌گرای خان تاتار و چغال اغلی امیر الامرای دیار بكر- كه از نتایج «21»سلاطین فرنگ «22»است و سلطان سلیم او را تربیت نموده دختر خود به وی داده به شجاعت و دلاوری در میانه رومیان مشهور و معروف است- از راه كوچه شتربانان متوجه شهر شدند و «23»چون به سر كوچه بند رسیدند، غازیان به اتفاق شهریان شروع در جنگ نموده، تا محل غروب آفتاب به حرب مشغول بودند و از طرفین داد مردانگی داده، یكصد و هفتاد نفر از رومیه به قتل آوردند «24»و از قزلباش چهار نفر تبریزی [به قتل رسیدند] «25»رومیه چون
______________________________
(1)- ن: رسیده
(2)- م: بین الهلالین خوانا نیست
(3)- ن: نفر را
(4)- م: بین الهلالین خوانا نیست
(5)- ن: «و» ندارد
(6)- ن: «و چون» ندارد
(7)- ن: بمثال
(8)- ن: بودند محمد خان
(9)- ن: شهر المباركه
(10)- ن: «سنه» ندارد
(11)- ب: شو
(12)- ن: كیهان
(13)- م، ن: مهدی قلی خان
(14)- ب، ن: «را» ندارد
(15)- م: گردانید و
(16)- ب: روند
(17)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(18)- م، ن: «تمام» ندارد
(19)- ن: «هزار نفر» ندارد
(20)- م: «و» ندارد
(21)- ن: عاج شریف. م: نباح
(22)- م: فریك
(23)- ن: وی
(24)- ن: «و» ندارد
(25)- مز، ب، م: «به قتل رسیدند» ندارد
ص: 784
كاری نساخته، به اردوی خود معاودت نمودند و شب به لوازم طلایه‌داری قیام نموده «1»، صبح به همان طریق روی «2»به كوچه بند مذكور آوردند و «3»توپ و بادلیج بسیار به دیوار باغات زده، از یك جانب رخنه كردند «4»و جمعی به میان باغات درآمدند. تبریزیان هجوم به آن طرف آورده ایشان را به ضرب تیر و شمشیر از باغات بیرون كردند «5». در این جنگ «6»، شصت و چهار كس از رومیان به قتل آمدند و پنج نفر از اینجانب «7»، و رومیان به خیمه‌های خود رفتند.
چون در این روز نیز اثری از لشگر قزلباش «8»ظاهر نشد، رومیان اكثر دیوارهای باغات را به ضرب توپ و تفنگ «9»و ضربزن فرود [587] آورده «10»بودند و امرایی «11»كه در شهر بودند یقین می‌دانستند كه روز دیگر رومیان هجوم آورده به شهر داخل می‌شوند، با مردم خود از راه خیابان بیرون رفته از طرف فهوسفنج به اردوی عالی نواب گیتی‌ستانی «12»ملحق گشتند و تبریزیان چون حال بدین منوال مشاهده نمودند و از قزلباش بالكلیه مأیوس گشته یقین كردند كه مددی به ایشان نمی‌رسد، هر كس را قوت «13»و قدرتی بود، در همان شب فرزندان خود را برداشته بیرون رفت و اكثر كه قوت «14»و قدرت نداشتند پیاده با عیالان خود رو به كوه سرخاب نهاده بیرون رفتند و تمامی اسباب و جهات خود را در زیر زمینها و نقبها گذاشتند.
رومیان در اول طلوع صبح عرابه‌ها را پیش آورده دیوارها و كوچه‌بندها كه در سر راه ایشان بود به ضرب توپ فرود آوردند و چون ملاحظه كردند كه كسی به مدافعه «15»پیش نمی‌آید تا میان میدان صاحباباد رفته، علمی در آنجا زدند و از خوف تبریزیان پیشتر نتوانستند آمد، فی الفور از همانجا برگشته به چمنها درآمدند. روز «16»دیگر از روی فراغ خاطر به شهر درآمده، دستبه غارت و یغما برآوردند و منابر و مساجد را جهت آنكه بر بالای آن سب صحابه شده سوختند و اكثر عمارات را فرود آورده، شروع در خرابی نمودند و «17»قیصریه را كه از غایت شهرت محتاج به وصف نیست آتش زده، تمامی كتابها كه احادیث و كلام علما بود و «18»به خطوط استادان تحریر یافته بود فرو ریخت و اموال و اسباب بیرون از شمار از قیصریه بدست در «19»آورده ینكچریان به محلات «20»و خانه‌ها درآمده آنچه یافتند بردند [و] شروع در كاویدن نقبها و زیرزمینها نموده اكثر دفاین را بدست درآوردند.
______________________________
(1)- ب، م، ن: نمودند شب
(2)- ن: «روی» ندارد. م: در
(3)- ب، م، ن: «و» ندارد
(4)- ن: كرده جمعی
(5)- ن: كرده
(6)- ن: مرتبه. م: ندارد
(7)- ب، م، ن: غازیان
(8)- ب، م، ن: «قزلباش» ندارد
(9)- ن: «و تفنگ» ندارد
(10)- م، ن: آوردند
(11)- ن: امرا
(12)- ب، م، ن: ستان
(13)- ن: قدرتی و قوتی
(14)- ب: قدرت و قوت. م: قدرتی و قوتی
(15)- ن: به مدافعه ایشان
(16)- مز، م، ن: زوزی
(17)- م، ن: «و» ندارد
(18)- م: «و» ندارد
(19)- م، ن: «در» ندارد
(20)- ن: بمحلها
ص: 785
از اهالی تبریز مولانا محمد علی ولد مولانا عنایت اللّه تبریزی «1»كه شیخ الاسلام و مفتی بود و كامران بیك اوحدی كه قاضی القضاة آنجا بود و در شهر مانده بودند نزد عثمان پاشا رفته، بعد از خطاب و عتاب «2»ایشان را تعظیمات و تكریمات نموده مخلع ساختند «3»و روز سیم جار فرمود «4»كه هیچ آفریده‌ای متعرض احوال «5»تبریزیان نشده، ترك نهب و غارت نمایند و مردم شهر را استمالت تمام داده، راه آمد شد ایشان به اردوی رومیان گشوده گشت و مردم به سودا و معامله خود مشغول گشتند و «6»عثمان پاشا شروع در تعمیر قلعه نموده، دولتخانه همایون را به قلعه نمودن مناسب «7»یافت و حصاری بر دور آن قرار داد. مجموع اسبان و شتران و الاغان رومیان به نوبت و كشیك، سنگ و آجر و مصالح می‌كشیدند و «8»تمامی سنگهای مزارات كه در سرخاب و جگجیل و چرنداب «9»بود و «10»هر یك به قیمت اعلی ترتیب یافته بود، جهت دیوار قلعه می‌آوردند و هر یوم پنجهزار كس بلكه بیشتر [588] در قلعه كار می‌كردند چنانچه در عرض چهارده روز قلعه را به اتمام رسانیدند.
اما شاهزاده گیتی‌ستان با عساكر رستم توان در كمر درسی كه سه فرسخی تبریز است.
نزول داشتند و بنابر قلت «11»سپاه، امرای «12»خیرخواه و مدبران آگاه خدمتش «13»از حرب مانع آمده نمی‌گذاشتند كه بر سر رومیان تاخت آورد «14». اما همه روزه فوج فوج از غازیان، خود را به حوالی اردوی ایشان رسانیده دستبرد نمایان می‌نمودند و «15»سرها و اخترمها به پایه سریر اعلی می‌رسانیدند و جماعت خورجینلوی لشگر قزلباش و پیاده‌های چمشگزگی «16»و قلغچیان اردو به طریق دزدی (به اردوی ایشان رفته) «17»، هر شب قریب به «18»یكصد راس اسب و استر و شتر می‌آوردند و چون شاهزاده گیتی‌ستان «19»در حرب مبالغه تمام می‌فرمودند و موافق رای امرای نامدار نبود «20»، صلاح در آن دیدند كه به اردوی كیهان‌پوی كه در دره اردم دول نزول اجلال داشت ملحق گشته در باب محاربه نمودن بدانچه فرمان قضا جریان همایون شاهی صادر گردد عمل نمایند و در روز دوشنبه «21»ششم شهر شوال سنه مذكوره به اردوی همایون ملحق گشته، نواب «22»به استقبال مبادرت فرموده، شاه و شاهزاده یكدیگر را ملاقات كرده، شاهزاده واقعه را به عرض اشرف رسانید، رای
______________________________
(1)- م، ن: «تبریزی كه» ندارد
(2)- ن: عطاب
(3)- ب: نموده. م، ن: نمود
(4)- م، ن: فرمودند
(5)- ن: حال
(6)- م، ن: «و» ندارد
(7)- ب، ن: مناصب
(8)- ب، م، ن: «و» ندارد
(9)- ب: چرانداب
(10)- ن: «و» ندارد
(11)- ن: قلب
(12)- ن: و امرا
(13)- ن: كه در خدمتش بودند ب: خدمتش را
(14)- ب: آوردند
(15)- ب: «و» ندارد
(16)- ب، م، ن: چموش كركی
(17)- بین الهلالین را ندارد
(18)- ن: «به» ندارد
(19)- ب، م: «گیتی‌ستان» ندارد
(20)- ب: نبود و
(21)- ب، م، ن: سه‌شنبه
(22)- نواب همایون
ص: 786
عقده‌گشای شاهی بدین «1»قرار یافت «2»كه تا آمدن امام قلی خان و امرای تابین وی و لشگر قراباغ (و طوالش محاربه موقوف باشد) «3»و قورچی به طلب خان مشار الیه فرستاده شد كه به سرعت تمام متوجه درگاه «4»معلی شود و اگر هنوز لشگریان قراباغ بر سر او جمع «5»نشده باشند، خود با «6»قلیلی به ایلغار روانه شود «7»و شش روز در همان منزل توقف [نماید]. روز هفتم امام قلی خان حسب الفرمان «8»خاقان سكندرشان، با دو هزار كس از طایفه قاجار و اویماقات قراباغ به اردو داخل شده «9»، به شرف عتبه بوسی سرافراز شد و از آنجا كوچ كرده در موضع نهند كه چهار فرسخی تبریز است نزول اجلال فرمودند.
گفتار در محاربه امرای عالیشان با رومیان و مظفر «10»گشتن بتأیید قادر منان
در روز دوشنبه بیستم شهر شوال سنه مذكوره، مجموع امرا و غازیان شیرشكار «11»به عزم مقاتله «12»و پیكار به ایلغار به حرب مخالفان شتافتند و از راه فهوسفنج «13»متوجه شدند «14»و مهدیقلی سلطان شاملو با پانصد نفر از راه سرخاب فرستادند «15»كه شتران رومیه كه در آن حوالی چرا می‌كنند پیش انداخته معاودت نماید «16»و چون رومیه از عقب شتران آیند، غازیان از اینجانب ایشان را تعاقب نموده دستبردی نمایند و مشار الیه بر حسب فرموده عمل نموده از جانب سرخاب «17»روانه گشت و محمدی خان تخماق در ركاب همایون توقف فرمود «18».
اتفاقا مخالفان از توجه جنود ظفر ورود آگاه گشته، عرابه‌ها را «19»در حوالی اردوی خود نصب كرده، تفنگچیان و ینكچریان در عقب عرابه قرار گرفتند و چغال اغلی سركرده لشگر شده آماده و مهیای جنگ بودند. از اینجانب عساكر نصرت مآثر در رودخانه فهوسفنج «20»نزول نمودند و شب به لوازم طلایه‌داری قیام «21»نموده، صباح كه جمشید بیضا علم یعنی خورشید انجم حشم [589] به عزم رزم‌جوش زرنگار در «22»پوشیده قدم در معركه سپهر دوار نهاد و سپاه ظلمت را منهزم ساخت، چون محقق شد كه رومیان از آمدن غازیان مطلع گشته عرابه و توپ و ضربزن را پناه خود ساخته‌اند، رای امرای عظام بدین قرار یافت كه تا محل پیشین توقف نمایند «23»كه مخالفان از
______________________________
(1)- ن: برین
(2)- ن: گرفت
(3)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(4)- ب، م، ن: اردوی
(5)- ن: جمعیت ننموده
(6)- ب: «با» ندارد
(7)- ب، م، ن: شوند
(8)- م، ن:
الفرمان قضا جریان. ب: الفران قضا جریان
(9)- ب: شد
(10)- ن: ظفر یافتن بر مخالفان بی‌ایمان
(11)- م: شكا
(12)- م، ن: مقابله
(13)- ن:
فهوسفج
(14)- م، ن: شد
(15)- م: فرستاده‌اند
(16)- ن: نمایند
(17)- م: سرخ آب
(18)- ب، م: فرموده
(19)- ن: «را» ندارد
(20)- م: فهو سفج
(21)- م: اقدام نمود
(22)- ن: در
(23)- م، ن: نموده
ص: 787
آمدن غازیان خاطرجمع نموده «1»ینكچریان از اطراف و جوانب عرابه‌ها متفرق شوند و بعد از ظهر سوار شده غافل بر سر ایشان ریخته دستبردی نمایند.
اتفاقا جمعی از مردم خورجینلو و اوباش، بی‌وقوف و اطلاع «2»امرای نامدار، جهت تاخت و غارت شتر رفته بودند. چون جماعت اروام تا محل چاشت اثری از آمدن قزلباش نیافتند، قرب یكهزار و پانصد نفر به عزم سیر و قراولی از عرابه جدا شده و «3»نیم فرسخ به جانب فهوسفنج آمدند و به «4»فوجی از مردم خورجینلو كه پیشتر رفته بودند دچار شده آغاز محاربه نمودند و مرتبه به «5»مرتبه جمعی از دلاوران جنود ظفرنشان كه به آهنگ «6»خونریز به میدان ستیز آمده بودند، بدیشان ملحق گشته نایره جدال و قتال التهاب و اشتعال یافت و چون لشگر رومیه قوت تمام داشتند، غازیان عنان كشیده محاربه می‌نمودند و مخالفان ایشان را تعاقب نموده تا كنار رودخانه دوانیدند و قریب به بیست نفر از غازیان و جماعت خورجینلو به قتل آورده، سه نفر زنده اسیر نمودند. چیغال بی‌مآل از استماع این حال مسرور و خوشحال گشته، قریب به دوازده هزار كس از عرابه جدا [كرده] در میدان پیكار صف‌آرا گشت «7»و جوانغار «8»و برانغار لشگر خود را به پاشایان و معتمدان سپرده، خود در قلب قرار گرفت و مرتبه به «9»مرتبه پیشتر می‌آمد و طالبان نام و ننگ به میدان جنگ درآمده، زلزله در زمین و زمان انداختند.
امرای نامدار چون استماع این اخبار نمودند، فی الفور سوار شده، صف سپاه آراستند «10»و از میان «11»رودخانه متوجه میدان رزم گشته، ابو القاسم سلطان ولد شاهرخ خلیفه «12»مهردار و شاهقلی سلطان پیاده را چرخچی نمودند «13». چون چرخچیان از میان دره بالا [آمدند]، شیران بیشه شجاعت و مردانگی به میدان كین تاختند و در هر «14»حمله جمعی به خاك هلاك انداختند و امواج دریای پیكار در تلاطم آمده، كشتی عمر جمعی تیره روزگار غرق گرداب فنا می‌گشت. لمعان سنان آتش‌فشان صاعقه كردار خرمن زندگانی می‌سوخت و پیكان سهام خون‌آشام برق‌وار شعله جانسوز در كانون درون می‌افروخت. از صعود گرد و «15»غبار خورشید «16»فایض الانوار نقاب ظلمت آثار پیش‌رو گرفت. شعر «17»:
ز گردی كه برخاست «18»از رزمگاه «19»جهان كرد در چشم مردم سیاه
بدان گونه شد گم در آن گرد مهركه می‌جست با صد چراغش سپهر
______________________________
(1)- م، ن: نمایند
(2)- ن: بی‌اطلاع
(3)- ب، ن: «و» ندارد
(4)- ب، م: «به» ندارد
(5)- ب، م: «به» ندارد
(6)- ن: با آهنگ
(7)- ب، ن: گشته
(8)- ن: جوانقار و برانقار
(9)- م، ن: «به» ندارد
(10)- ن: شد
(11)- م: «و از میان» خوانا نیست
(12)- ن: «خلیفه» ندارد
(13)- ن: نموده
(14)- م: در حمله. ن: در حمله اول
(15)- ن: «و» ندارد
(16)- ن: خورشیدلقا
(17)- ن: بیت. ب، م: ندارد
(18)- ب، ن: خواست
(19)- ب: ازرم‌گاه. م: در رزم‌گاه
ص: 788
چون صف سپاه قزلباش از میان رودخانه بالا آمده مشاهده رومیان گردید، خوف و رعب «1»تمام از تیغ «2»بی‌دریغ غازیان خون‌آشام در ضمیر جماعت اروام استیلایافته، علامت عجز و انكسار از صفحات احوال خود مشاهده نمودند و چیغال دانست كه كار به نوعی دیگر و فتح و نصرت موقوف به عنایت «3»كار «4»فرمای قضا و قدر است، به اتفاق غازی‌گرای «5» [590] تاتار و پاشایان نابكار، عنان ادبار به صوب فرار انعطاف داده، جنود ظفر ورود به تأیید ملك ودود، رایات فتح و فیروزی افراخته، مخالفان را تعاقب نمودند و تا حوالی خیابان شهر از پی ایشان دوانیده، قریب به دو هزار كس را طعمه شمشیر آبدار گردانیده، به آتش كارزار سوختند و رقعه «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» «6»بر گریبان «7»جان آن خاكساران دوختند و جمعی كثیر از مردم معتبر و سنجق در این جنگ به قتل آمده «8»بیرام بیك ولد سلطان حسین سلطان سلیمانی «9»كه از امرای معتبر اكراد بود و «10»در این جنگ به قتل آمده «11»با كنعان كدخدا «12»وزیر سنان پاشا و چند نفر دیگر زنده اسیر گشتند و علم چبغال اغلی با چند علم دیگر بدست غازیان درآمد «13»و غازیان سرهای مقتولان را جدا كرده با اخترمها به درگاه اعلی «14»آمدند.
روز دیگر شاهزاده گیتی ستان «15»متوجه احوال غازیان گشته «16»هر كس سرو اخترمه «17»آورده بود، نثار موكب عالی نموده، فراخور حال به تفقدات و نوازشات سرافراز می‌گشت و مهدیقلی سلطان شاملو كه از راه سرخاب رفته بود، موازی ششصد «18»نفر شتر و اسب و استر كه در آب شور و آن «19»حوالی بوده پیش انداخته چهل نفر از مستحفظان آنها را «20»به قتل رسانیده در همان روز به اردوی اعلا «21»آمد. عثمان پاشا از وقوع این حالات و شكستی «22»چنین، به غایت مضطر و پریشان گشته چون چاره‌ای نداشت با خود قرار داد كه انتقام آن از جماعت تبریزیان كشد و از عاقبت «فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ» «23»مطلقا اندیشه ننموده، روز دیگر حكم قتل «24»عام و غارت و یغمای شهر فرمود.
تمامی ینكچریان خود را به كوچه‌ها و محلها انداخته، هر كس را به نظر درآوردند به
______________________________
(1)- ن: «و رعب» ندارد
(2)- م: به تیغ
(3)- ن: به فرمان عنایت
(4)- ب: «كار» ندارد
(5)- ب، ن: غازی‌گرای خان. م: غازی‌گیری خان
(6)- سوره 4 آیه 89
(7)- ب، م، ن: به گریبان
(8)- م: حسین سلیمان
(9)- ن: سلیمان
(10)- م، ن: «و» ندارد
(11)- ب، ن: آمده و
(12)- ن: «كدخدا» ندارد
(13)- ن: درآمده
(14)- مز: اعلا
(15)- م: «ستان» ندارد
(16)- ب، ن: شده
(17)- ب، م، ن: اخترمها
(18)- م: ششصد نفر. ن: ششصد شتر
(19)- ن: آن آب
(20)- مز: «را» ندارد
(21)- مز: اعلا. ن: اعلا آمده. م: اعلی آمده. ب: اعلی آمد و
(22)- ن: شكستنی
(23)- سوره 10- آیه 39
(24)- ن: قتل و یغما
ص: 789
درجه شهادت رسانیده «1»، (به عالم آخرت می‌رسانیدند) «2»و از دیوار باغچه‌ها به خانه‌ها در «3»آمده، هر كس را «4»كه در نقبها و زیرزمینها پنهان شده بود، بیرون آورده «5»به قتل رسانیدند و آتش قتل و غارت به نوعی بالا گرفت، كه [فریاد]لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» «6»از طبقات سموات درگذشته «7»آیه «یُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» «8»بر اموال و اسباب مسلمانان خواندند و قریب به هفت هشت هزار نفر به قتل در «9»آورده «10»، با صد نفر از پیر زنان طعمه شمشیر ساختند و چند تن از سادات صحیح النسب و علما و صلحا در این «11»قتل‌عام شربت شهادت چشیدند «12»و اطفال شیرخواره را «13»پای بر شكم نهاده به عالم آخرت رسانیدند و موازی هفت هشت هزار نفر از ساده‌رخان مه‌لقا «14»و دختران سمن سیما و زنان حورلقا و اطفال مسلمانان از تبریزیان اسیر نموده در میانه یكدیگر خرید و فروخت نمودند. بسیاری از سنیان «15»كه از این قضیه شاد و فرحان بودند تمامی به قتل رسیدند و محبت آن جماعت مفید نیفتاد «16». مجملا «17»از ظهور اسلام تا غایت، این «18»نوع قتل عامی بر زمره مؤمنین سمت ظهور نیافته بود و هیچ یك از سلاطین كفر جرأت به این امری شنیع نكرده بودند كه از این عثمان «19»بی‌ایمان نسبت «20»به مسلمانان صادر شد. این ابیات در [591] ذكر این هایله غریبه «21»و واقعه عجیبه از نتایج طبع میرجعفر تبریزی سر زد «22». شعر «23»:
تبریز چو كربلا شد از شیون و «24»شین‌فرقی كه بود همین بود در ما بین
كان بهر حسین در محرم بوده است‌این در رمضان بهر محبان حسین و منه
در آخر «25»ماه روزه تبریز الحق‌گردید چو كربلا ز خون ناحق
وین طرفه كه عیدی از پیش گشت و چه عیدعیدی «26»كه ز روز قتل می‌برد سبق ایضا من وارداته «27». نظم «28»:) «29»
تبریز كه ویرانیش از رومی بودغارت زده شد غریب اگر بومی بود
ما «30»خود به گناه خویشتن معترفیم‌این بود ز فعل ما نه از رومی بود
______________________________
(1)- ب، ن: رسانیدند
(2)- ن: بین الهلالین را ندارد
(3)- م: «در» ندارد
(4)- ن: «را» ندارد
(5)- م: آورد
(6)- سوره 2 آیه 249
(7)- گذشتند
(8)- سوره 2 آیه 205
(9)- ن: آورده
(10)- ن: تا
(11)- ن: ندارد. م:
در قتل و عام. ب: درین قتل و عام
(12)- مز، ب، م: چشید
(13)- م: «را» ندارد
(14)- ب، ن: ماه‌لقا
(15)- م: استیان. ن: ایشان
(16)- ب: نیفاد و
(17)- م: این قوم
(18)- ب م، ن: امر
(19)- ب، م، ن: عثمان پاشا
(20)- ن: «نسبت» ندارد
(21)- ن: غریبه واقع
(22)- ن: سر زده
(23)- ب: نظم. ن: رباعی. م: ندارد
(24)- م: «و» ندارد
(25)- ب: اواخر ماه تبریز روزه الحق. م: در اواخر تبریز روزه الحق
(26)- م: عیدی كه ازو روز فیل بی‌برد سبق
(27)- م: ورادته
(28)- ب، م: ندارد
(29)- ن: بین الهلالین را ندارد
(30)- ب: نظم. م: ندارد
ص: 790
چون قادر بیچون منتقم حقیقی است، در همان ایام تیر دعای مظلومان بر هدف استجابت رسیده، مرضی مهلك بر ذات ناپاك آن سفاك طاری «1»شد و فجاءة «2»سر بر بستر هلاك نهاد.
در آن ایام پرآلام كه این خبر قتل و غزا و نهب «3»و یغمای او «4»به اردوی همایون رسید، (نواب صدارت‌پناه) «5»میرشمس الدین محمد صدر و نقابت‌پناه «6»میر ابو الوالی انجو قاضی معسكر با جمعی از صلحا در شبی از همین شبها كه این حادثه نازله واقع شد، به خواندن ادعیه ماثوره جهت فنا و دفع آن ظالم اقدام نمودند و بی‌شك دعاها «7»استجابت یافته، اثر آن بود كه بعد از چند روز ظاهر شد.
ذكر توجه شاهزاده گیتی‌ستان بر سر مخالفان و ظفر یافتن «8»به تأیید قادر منان
چون قضیه قتل و غزا و نهب و یغمای تبریزیان به مسامع عز و جلال شاهزاده گیتی‌ستان رسید، آتش غضب در كانون آن شاهزاده كامكار و امرای عالیمقدار اشتعال یافته، با تمامی عساكر گردون مآثر به عزم محاربه مخالفان سوار گشته، رایات ظفرنشان «9»به جانب ایشان معطوف داشت «10». شعر «11»:
فروزنده تاج و تخت كیان‌فرازنده اخگر «12»كاویان
درآورد پا در ركاب سمندمسیحا برآمد به چرخ بلند
به رأی صواب و به صدق درست‌به آهنگ رومی میان كرده چست چون «13»در محلی كه «14»دوفرسخی دار السلطنه بود، آن شاهزاده ظفرلوا بدانجا رسیده «15»نزول اجلال فرمودند، آن شب ایالت «16»پناه محمدی خان تخماق به لوازم قراولی قیام «17»نمود. نظم «18»:
دگر روز چون خسرو «19»خاوری‌برآمد برین طاق نیلوفری
زمانه در روشنی باز كردجهان بازی دیگر آغاز كرد
جهان گشت بحری پر از خون ناب‌درو گشته سرها بسان حباب
شد از كشته در هر طرف پشته‌ای‌بهر پشته افتاده هر كشته‌ای علی الصباح كه به فرمان خالق الاصباح آفتاب از افق مشرق طلوع نمود، مخالفان از توجه لشگر
______________________________
(1)- ب: ماری
(2)- ن: «و فجادة» ندارد
(3)- م، ن: نهب و غارت
(4)- ن: «او» ندارد
(5)- ن: بین الهلالین را ندارد
(6)- ن: «و نقابت‌پناه» ندارد
(7)- ن: وی
(8)- ن: ظفر یافتن غازیان رستم‌شان
(9)- ن: آیات
(10)- ب، م، ن: ساخت
(11)- ن: نظم- م: ندارد
(12)- ب، م: اختر
(13)- ن: «چون» ندارد
(14)- ن: در
(15)- ب: رسید
(16)- ن: «ایالث‌پناه» ندارد
(17)- ب: «قیام نمود» ندارد. ن: داشت
(18)- ن بیت. م: ندارد
(19)- ب: خسروی
ص: 791
قیامت اثر خبردار گردیده به عزم مدافعه سوار شدند و جمعی از مردم خورجینلو كه پیشتر رفته بودند بدیشان رسیده، از جانبین دست به آلات حرب بردند و ابوالقاسم سلطان ذوالقدر كه به چرخچیگری مقرر شده بود «1»، از این معنی واقف گشته به سرعت تمام خود را به مدد جماعت خورجینلو رسانیده میانه «2»ایشان جنگ درپیوست. [592] چون این خبر به سمع شاهزاده والا گهر رسید، امام قلی خان قاجار و محمدی خان «3»استاجلو را چرخچی گردانیده پیشتر فرستادند و خود با سایر امرای نامدار و عساكر ظفر شعار سوار شده متوجه میدان قتال و جدال گردیدند و «4»چون به قرب رزمگاه رسیدند، به ترتیب تیب «5»اشتغال نموده صف سپاه «6»آراستند «7»و از اینجانب رومیه شومیه، با لشگر گران كه قرب شصت هفتاد هزار نفر متجاوز بودند، پیش آمده در هفت محل تیپ بسته صف آراستند و هر «8»صفی از صفوف ده دوازده عرابه در پیش لشگر باز داشته به انداختن توپ و ضربزن مشغول گشتند.
از این جانب غازیان شیرشكار یكذره از كثرت و انبوهی مخالفان نابكار اندیشه ناكرده به عزم كارزار پیش رفتند و هر یك از امرای نامدار با فوجی از عساكر ظفر شعار به صفی از صفوف ایشان روی نموده «9»آغاز مجادله «10»و محاربه نمودند. گاهی مخالفان به غازیان حمله نموده ایشان را به قلب می‌رسانیدند، گاهی «11»غازیان نیز «12»بر مخالفان تاخته «13»تا كنار اردو ایشان «14»را می‌دوانیدند.
القصه از محل ظهر تا غروب آفتاب به حرب مشغول بوده، از جانبین داد مردانگی دادند.
در این اثنا، شاهقلی سلطان پیاده با فوجی از شیران بیشه پردلی به یك جانب مخالفان «15»تاخته، صف ایشان را از هم انداخته تا كنار اردوی عثمانیان دوانیدند و غازیان طناب چند خیمه را از اردوی ایشان به شمشیر زده مراجعت نمودند و «16»چون شام گشت از جانب رومیان مشاعل افروخته، توپ و ضربزن‌ها را كه در برابر غازیان نصب نموده بودند آتش دادند و غازیان یكذره از آتش‌بازی «17»و سنگ‌اندازی مخالفان اندیشه ننموده بی‌خوف و هراس حمله بدیشان آوردند و مشعلداران از خوف مشاعل را انداخته گریزان شدند. شاهرخ خان ذو القدر با فوجی از غازیان پرشور و شر و كینه‌ور، مانند برق و باد بر صف مخالفان تاختن كرده ایشان را از هم انداخت و چغال «18»بی‌مآل كه سردار آن لشگر بدسگال «19»بود، رعب تمام برو مستولی گشته «20»عنان ادبار برگردانیده، روی به وادی هزیمت نهاد و محمد پاشا امیر الامرای دیار بكر، با موازی پانصد نفر به قتل آمده
______________________________
(1)- ن: «بود» ندارد
(2)- ب، م، ن: در میانه
(3)- ب، م، ن: «خان» ندارد خلاصة التواریخ ج‌2 791 ذكر توجه شاهزاده گیتی‌ستان بر سر مخالفان و ظفر یافتن به تأیید قادر منان ..... ص : 790 (5)- ن: ندارد
(6)- ن: سپاه را
(7)- ب، م: آراسته
(8)- م: «هر» ندارد
(9)- ب، ن: نهاده
(10)- ب، م، ن: محاربه و مجادله
(11)- ب، م: گاهی از
(12)- ن: «نیز» ندارد
(13)- ن: تاخته ایشان را
(14)- ن: «ایشان» ندارد
(15)- م، ن: مخالفین
(16)- ب، م، ن: «و» ندارد
(17)- م: آتش ماضی
(18)- مز: چیقال
(19)- ن: شكال
(20)- ب، م، ن: شده
ص: 792
(مراد پاشا «1» امیر الامرای بلاد قرامان و سنجق بگی آنه دولی و وكیل پاشای «2» دیار بكر با چند دیگر دیگر زنده «3» اسیر گشتند) «4» و چون تاریك شده بود، غازیان مخالفان را تعاقب نمودند.
چون «5» خبر شكست رومیه به سمع عثمان پاشا رسید، غصه آن علاوه «6» سایر امراض گشته در همان شب قرار «7» بر فرار داده «8» و محل مناجات روز سه‌شنبه پنجم شهر ذی قعدة الحرام «9» سنه مذكوره، از چرنداب «10» كوچ كرده روی به وادی هزیمت نهادند. محل صبح خبر كوچ ایشان به سمع شاهزاده سكندرشان و امرای عالیمكان رسید به ایلغار هرچه تمامتر از عقب مخالفان روان شدند و محل «11» عصری در شنب غازان بدیشان رسیده، آغاز محاربه نمودند و غازیان شیرشكار متواتر حمله‌های مردانه نموده، در هر حمله جمعی كثیر بر خاك هلاك انداختند. امام قلیخان قاجار با فوجی از دلاوران «12» از عقب دیوارهای [593] باغات درآمده، بر یك جانب ایشان حمله‌آور گردید و «13» جنگهای مردانه نموده، موازی یكصد و پنجاه نفر به قتل آورد. «14»
چون مخالفان حالت عجز و انكسار از ناصیه ادبار خود مشاهده نمودند، تمامی شتران «15» باردار خود را در پیش داشته، غازیان به كسیب شتران مشغول شدند و مخالفان در همانجا فرود آمده، عرابه‌ها را در حوالی خود نصب نمودند. القصه در این مرتبه نیز «16» شكست «17» عظیم بدیشان راه یافته، موازی پنج شش هزار شتر باردار با غنایم بسیار بدست عساكر ظفر اثر «18» افتاد و شاهزاده كامكار و «19» امرای رفیعمقدار چنین گمان بردند كه عثمان را در شنب غازان توقفی خواهد بود «20»، شب با مشاعل از شنب غازان گذشته در موضع ..... «21» نزول اجلال فرمودند و رای عالی بدین «22»- قرار یافت كه یكدو روز آنجا توقف نموده غازیان «23» و ستوران به قدر استراحتی نموده نوبت «24» دیگر طرح جنگ اندازند و كار آن گروه بی‌عاقبت را به اتمام رسانند. اتفاقا در آن شب امراض مهلكه بر وجود خبیث عثمان «25» مستولی گشته اثر اجابت ادعیه مظلومان ظاهر و نمایان «26» گردید و در همان شب رحل اقامت به سرای آخرت انداخته، روح ناپاكش به درك الاسفل واصل گشت و «27» مفهوم «سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» «28» به وضوح پیوست و منهیان عالم غیب مضمون
______________________________
(1)- ب، م: پاشا را
(2)- ن: «پاشای» ندارد
(3)- ب، م: از زمره اثر گشتند
(4)- ن: بین الهلالین را ندارد
(5)- م، ن: «چون» ندارد
(6)- م: علی و: ن: علی‌وه
(7)- ن: فرار برقرار
(8)- م، ن: داد
(9)- ن: «الحرام» ندارد
(10)- ب، ن: چرنداب
(11)- م: عصر. ن: عصر بدیشان رسیده
(12)- ن: «از دلاوران» ندارد
(13)- ن: «و» ندارد
(14)- م، ن: آوردند
(15)- ب، ن: شتر
(16)- ن: «نیز» ندارد
(17)- ب، ن: شكستی
(18)- م، ن: افتاده. ن: مآثر افتاده
(19)- ب، ن: با
(20)- ب، ن: بود و
(21)- در نسخه‌ها جاافتادگی دارد
(22)- م، ن: برین
(23)- ب، م: و صدوران و ستوران. ن: «ستوران» ندارد
(24)- ن: نوبتی
(25)- ن: عثمان پاشا
(26)- ن: «و نمایان» ندارد
(27)- ن: «و» ندارد
(28)- سوره 26 آیه 227
ص: 793
این ندابه گوش «1» هوش او رسانیدند «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ «2» مِنَ النَّارِ» «3». نظم «4»:
همیشه تا بود لیل و نهار و هفته و «5»ساعت‌همیشه تا بود گردون «6» و ماه و تیر «7» و كیوانش
الهی «8»تا دم محشر خلاص از آتش دوزخ‌مگردان «9» و بگردان در میان «10» نار سوزانش نزدیكان و مقربان فوت «11» او را از عسكر مخفی داشته، در محفه می‌گردانیدند و محل طلوع صبح كوچ كرده، اكثر الاغان «12» و شتران كه از ممر بی‌قوتی لاغر و زبون شده بودند، انداخته به سرعت تمام روانه شدند و بسیاری از احمال و اثقال «13» ایشان بواسطه آنكه الاغ باری بلكه «14» سواری نداشتند در راه ماند «15».
چون خبر كوچ ایشان به وضوح پیوست، شاهزاده كامكار و امرای نامدار به ایلغار از عقب ایشان روان گشته، تا چبستر «16» و طسوج رفتند. چغال «17» بدسگال از خوف و هراس به ایلغار تمام بقیة «18» السیف عساكر هزیمت مآثر را پیش انداخته به سرعت «19» تمام متوجه بلاد روم شد (باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی) «20».

گفتار در محاربه میانه «21» امرای شاملو و استاجلو در موضع سوسفید خراسان و وقایع آن زمان‌

در این سال «22»، متواتر رسولان و ملازمان از جانب مرشد قلی خان استاجلو- كه به سعی و اهتمام خود به حكومت مشهد مقدس معلی اقدام نموده استقلال تمام یافته- با تحف و هدایای لایقه به درگاه آمده، مجددا یكجهتی و بندگی «23» خود را بر صفحه ضمیر منیر مرتسم گردانیده، مشمول الطاف خسروانه گردید و بندگان اعلی و نواب شاهزاده ظفرلوا از اعمال سابق او «24» اغماض عین فرموده به تشریفات و تفقدات او را سرافراز نمودند «25». از اینجهت كه دم از بندگی «26» نواب كامیاب اعلی زده بود، دوستی و موافقتی كه فیما بین مشار الیه و علیقلی خان شاملو مسلوك بود به مخالفت «27»
______________________________
(1)- ن: به گوش و
(2)- ن: اسفل السافلین
(3)- سوره 4 آیه 145
(4)- ب، م، ن: ندارد
(5)- م: «و» ندارد
(6)- م: جز. ب. م: «و» ندارد
(7)- م: تیر كیوانش. ن: مهر كیوانش
(8)- ب: نظم
(9)- م: نگردان. ن: بگردان
(10)- ن: جان او از. م: «در میان» ندارد
(11)- ن: مونث خود
(12)- ن: اولاغان
(13)- ن: انتقال
(14)- ن: و مرشد قلی خان با علیقلی خان در حوالی ترشیر و شكست علیقلی خان
(15)- ن: ندارد
(16)- ب: جزو طبوح. م: خیسروصوح. ن: به شبستر و طوج
(17)- مز، ب، م: چقال
(18)- ن: با بقیه
(19)- ب، م، ن: «به سرعت تمام» ندارد
(20)- ن: بین الهلالین را ندارد
(21)- ن: «میانه» ندارد
(22)- ن: ایام. م: ندارد
(23)- ن: بنده‌گی
(24)- م: و
(25)- م: نمود. ن: ندارد
(26)- ب: بنده‌گی
(27)- ب، م، ن: و مخالفت
ص: 794
[594] و نفاق مبدل گشته، كلفت و كدورت روز به روز درجه تزاید و تضاعف «1» می‌یافت تا آنكه علیقلی خان بنابر آنكه میانه سلطانعلی سلطان شاملو- كه حسب الامر نواب شاه عباس «2» و علیقلی خان حاكم قاین «3» بود- و مرشد قلیخان طریقه مخالصت و مصادقت مستحكم بود، با مشار الیه همواره دم از هواخواهی و اخلاص می‌زد، نسبت بدو «4» بی‌التفات «5» شده، حكم عزل «6» او به قاین فرستاد و او تمرد نموده تمكین حكم مذكور نكرد «7». بنابراین نایره غضب علیقلی خان اشتعال تمام یافته، به احضار غازیان شاملو و عساكر نواب شاهی فرمان داده، از دار السلطنه هرات به عزم گرفتن سلطانعلی سلطان به قاین «8» آمد.
مجملی از تفصیل این واقعه آنكه، قبل از آنكه علیقلی خان به قاین «9» رسد، سلطانعلی سلطان كتابات مصحوب مردم اعتمادی خود نزد مرشد قلیخان (فرستاده او را از مقدمات مذكوره «10» و بیرون آمدن علیقلی خان از هرات خبردار گردانید «11» و استدعای «12» مدد و «13» همراهی از ملازمان او نمود. مرشد قلیخان چون واقف شد) «14» از آنجا كه عالم غیرت و مردانگی او بود، لشگر خود را «15» جمع كرده به مدد سلطانعلی خود «16» متوجه قاین شد.
بعد از وصول بدان ولایت، سلطانعلی خلیفه مراسم اطاعت و بندگی «17» و لوازم عجز و افكندگی «18» به تقدیم رسانیده به ملازمت «19» شاه كامیجش «20» كامیاب و خان عالیمآب «21» شتافته، خدمات پسندیده و پیشكش لایقه كشیده، چند روز بر آن منوال «22» گذشت. چون بعضی از اهل فساد به عرض خان «23» با عدل و داد رسانیده بودند كه سلطانعلی خلیفه انتظار لشگر استاجلو و آمدن مرشد قلیخان می‌كشد «24»، خان به عرض اشرف رسانیده، در همان موضع سلطانعلی خلیفه را گیرانیدند.
در خلال این احوال چون «25» خبر آمدن مرشد قلیخان «26» (به علیقلی خان رسید، در ملازمت اشرف از قایین بیرون آمده، مرشد قلیخان را) «27» استقبال نمود و در موضع سوسفد از نواحی ترشیر- در روز چهارشنبه دوازدهم «28» شهر رجب المرجب «29» سنه مذكوره تلاقی فریقین دست داده در
______________________________
(1)- ن: تضاعیف
(2)- ن: عباس شاه م: ندارد
(3)- مز، ب، م: قایین
(4)- ن: به او
(5)- ن: التفاتی
(6)- ن: عدل به قاین م: عزل به قاین. ب: عزل او به قایین
(7)- م: نكرد و
(8)- مز: قایین
(9)- م: قایین
(10)- مز: مذكور
(11)- م، ن: گردانیده
(12)- ن: استدعا و
(13)- ن: «و» ندارد
(14)- م: بین الهلالین را ندارد
(15)- مز، م: «را» ندارد
(16)- ب، ن: سلطان خود
(17)- ب، ن: بنده‌گی
(18)- ن: افكنده‌گی
(19)- ب، م: و ملازمت
(20)- ن: «كامبجش» ندارد
(21)- ن: عالتماب
(22)- م: این منوال
(23)- ب، ن: خاقان
(24)- م: می‌كشند
(25)- ب: چون آمدن حز. م، ن: چون آمدن
(26)- ن: قلیخان را شنیده
(27)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(28)- ن: 12
(29)- ن: «المرجب» را ندارد
ص: 795
میانه امرای مذكور جنگ درپیوست و از جانبین به تصفیه صفوف پرداخته، آتش قتال «1» و جدال به مرتبه‌ای كمال اشتعال یافته، چند مرتبه جماعت استاجلویان «2»، جماعت شاملویان را پیش انداخته تا پای علم شاهی و علیقلی خانی «3» دوانیده، باز از تیپ ایشان مردم زور آورده به جماعت استاجلو «4» تاختند و به هر حمله «5» از كشته پشته می‌ساختند. شعر «6»:
ز یكسو لشگر صاحب قرانی‌عیان كردی «7»طریق جان ستانی
ز پیكان خدنگ شیر آهنگ‌زمین را داد از خون یلان رنگ
وز آنسو لشگر جرارخانی‌نكردی كار غیر «8»تیغ رانی
زدی بر فرق هر كس تیغ خونباردو تا گشتی ز سر تا پا به یكبار چون كار نزدیك بدان «9» انجامید كه تیپ مرشد قلیخان از هم پاشیده مردمش راه فرار پیش گیرند «10»، نایره غیرت و حمیت وی به حركت درآمده، شمشیر انتقام از نیام بیرون كشیده با صد و پنجاه نفر از جوانان جنگجوی «11» رزم‌آزمای «12» به جانب نواب شاهی و علیقلی خان جلو انداخته و «13» به یك حمله جمعیت آن گروه بی‌حمیت را كه ثریا صفت جمع بوده، چون بنات النعش متفرق ساختند و «14» علیقلی خان چون حال [595] بر این منوال «15» مشاهده نمود، تاب «16» استقامت در برابر صولت او نیاورده روی به هزیمت نهاد و نواب شاهی، سالما صحیحا «17» غانما بدست او درآمد «18» چون چشم مرشد قلیخان به نواب شاهی افتاد، فی الفور از اسب فرود آمده روی خود را به ركاب قمر مثالش مالیده لوازم دعا و ثنا بجای آورد و چون به این سعادت عظمی «19» مشرف شد، علیقلی خان را تعاقب ننموده ملاحظه كرد كه مبادا آن در درج سلطنت و پادشاهی از ید قدرت او بیرون رود و فوز «20» عجبی دانسته مردم و ملازمان خود را از قتل و غارت منع كرده «21» هر كس بعد از آن بدست درآمدند «22» بجان «23» امان یافتند.
روز دیگر مرشد قلیخان، آن گوهر معدن خلافت و شهریاری و نیر اوج عظمت و بختیاری را برسم سلاطین اسكندر آیین برداشته، متوجه اشرف بلاد یعنی مشهد مقدسه «24» معلی «25» مزكی شد.
چون به حوالی آن بلده فردوس آیین رسیدند، شهر و بازار را آیین بسته، تمامی سادات و نقبا «26» و
______________________________
(1)- م: اقبال
(2)- ن: استاجلو
(3)- ب، م: خان
(4)- ب، م: استا
(5)- م: حمله را
(6)- ن: بیت. م: ندارد
(7)- ن: كرده
(8)- ه- ن: غیر از
(9)- ب، م: بدان شد. ن: بر آن شد
(10)- م، ن: گرفتند
(11)- مز، م، ن: جنگجو
(12)- ب، م، ن: آزما
(13)- ب، م، ن: «و» ندارد
(14)- ن: «و» ندارد
(15)- ب، م، ن: بدینمنوال
(16)- ب: تا. م: ندارد
(17)- ن: غانما صحیحا
(18)- ن: درآورد
(19)- م: عظما
(20)- ب، ن: فور
(21)- ن: نكرده كرد
(22)- ن: آمد
(23)- م: بخان امان رفتند
(24)- ن: مقدس
(25)- ب، م، ن: «معلی» ندارد
(26)- ن: «و نقبا» ندارد
ص: 796
خدام رفیع مقام و ارباب و اهالی و متوطنان و مقیمان آن عتبه عرش نشان به استقبال بیرون شتافته از جمال خورشید مثال آن آفتاب سپهر حسن و جلال دیده بصیرت روشن گردانیدند و در ضمن دعا گوییها «1» مضامین این ابیات به مسامع عز و جلال شاه كامكار رسانیدند. نظم «2»:
الا ای فلك قدر گردون مقام‌حریم درت كعبه خاص و عام
تویی «3»ای فلك قدر خورشید رای‌كه مهر فلك بوسدت خاك پای
چو خورشید تابان ز قصر بلندحصار «4»سپهرت بریز كمند
به شاه خراسان ترا التجاست‌میسر ز لطف حقت «5»مدعاست
الهی كه تا در فلك آسمان‌بجان بنده‌ات رستم داستان
ز شاه خراسان حمایت تراست‌حمایت ز شاه ولایت تراست
تو خورشید فیضی و لطف تو عام‌الهی بود سایه‌ات مستدام
بتو تخت و دولت مباهی بودمعین تو لطف الهی بود) «6» شاه جمجاه، در اواخر شهر رجب المرجب «7» سنه مذكوره (در مشهد مقدسه «8» بر سریر تخت سلطنت نشسته) «9» مشهد مقدس معلی را دار السلطنه ساختند. منشیان عطارد بیان احكام به ولایات «10» خراسان نوشته، محل به محل امرا تعیین فرمودند و حكم استمالت جهت علیقلی خان به هرات فرستاده، خلاع فاخره «11» ارسال داشتند و هرات را به دستور بدو عنایت فرمودند.

ذكر بعضی از وقایع متنوعه و تتمه «12» حالات مردم دار السلطنه «13»

چون عثمان پاشا- در ایامی كه داخل دار السلطنه تبریز شد ترتیب قلعه بهتر و مناسبتر از دولتخانه مباركه كه به صاحباباد اشتهار دارد ندید چه از جهت وسعت و سایر خصوصیت- از ابتدای غره شهر شوال لغایت «14» كه مدت سی روز بوده «15» باشد، هر صباح تا شب از چرنداب با لشگر به صاحباباد آمده سر كاری كاركنان نموده شب به اردوی خود مراجعت نمود. آنقدر مصالح از سنگ مزارات سرخاب و غیر ذلك و «16» عمله و كاركنان «17» ایشان به جهت ترتیب حصار جمع آوردند «18» كه عقل از آن حیران بماند.
______________________________
(1)- ن: «گویی‌ها مضامین» ندارد
(2)- ن: بیت. م: ندارد
(3)- ب: تویی آن. م: «تویی» ندارد
(4)- ب، م: حصاری
(5)- ب: حق ار. م:
حق از. ن: شه از
(6)- ن: بین الهلالین را ندارد
(7)- ن: «المرجب» ندارد
(8)- ب: مقدس
(9)- م، ن: داخل پرانتز را ندارد
(10)- ب، م: به ولایت
(11)- مزه فاخر
(12)- ب: «و تتمه» ندارد
(13)- ن: دار السلطنه تبریز. م:
عنوان خوانا نیست
(14)- ن: لغایت سلخ
(15)- ب: بود
(16)- مز، م: «و» ندارد
(17)- ب: عمله كاركنان
(18)- م: آورند
ص: 797
چون قلعه اتمام یافت، عثمان [ملعون] «1» قرب هفت هزار نفر از میانه دویست هزار كس كه با وی بودند جدا كرده، به سرداری جعفر پاشا اخته «2» در صاحباباد گذاشت [596] كه حفظ و «3» حراست آن نمایند و در خور این جماعت «4» آزوقه و توپ و تفنگ و ضربزن و بادلیج و باروط و سایر مایحتاج گذاشته «5»، مهمات آنجا را قرار داده «6» خاطر از آن ممر جمع نمود كه روانه قاپی و بلاد روم شود «7»، كه ناگاه هادم لذات و قابض ارواح از در درآمده، كار او را ساخت و چنانچه سابقا ذكر رفت چغال اغلی فوت او را مخفی داشته، در محفه او را نگاه داشته روانه شدند.
چون شاهزاده گیتی‌ستان و امرای عالیشان از تعاقب مخالفان باز گردیده در دزج «8» آناخاتون كه متصل به كوچه باغات تبریز است نزول فرمودند، نواب اعلی و اردوی همایون معلی كه در نهند بودند از آنجا كوچ فرموده «9» به اردوی نواب جهانبانی ملحق گشتند و در روز پنجشنبه چهاردهم شهر ذی قعده به شهر داخل شده «10»، دولتخانه مباركه «11» در منازل مرحوم میراسد اللّه صدر شوشتری قرار یافت و خانه‌های خواجه مقصود بیك نوبری دیوانخانه نواب‌خانه «12» عالی گشت و علیقلی خان به دستور به منازل امیرخان كه در كنار صاحباباد واقع است رفت و قورچی‌باشی به خانه عریز «13» بیك كلانتر كه [در محله مهادمهن «14» واقع است رفتند (و شاهرخ خلیفه به منازل قدیمی خود كه] «15» در محله مهادمین مذكور واقع بود- رفت) «16» و اسمعیل قلیخان به منازل كامران بیك قاضی «17»- كه نواب صدارت‌پناه شمس الانامی در آن می‌نشست- نزول نمود و اسلام‌پناه میر «18» ابو الولی انجو در منازل واقعه در سید «19» حمزه- كه سابقا می‌نشستند- نزول فرمودند و نواب صدارت‌پناه مذكور در سر خیابان به منزل میر عبد الحسین جهانشاهی فرمودند و جمیع امرا و اركان دولت قاهره اكثر در این محلات «20» كه از قلعه دور بود مجتمع گشتند. اما این خانه‌ها از حیز آبادانی افتاده، همین چار «21» دیواری مانده بود و بقیة السیف مردم تبریز- كه (به مواضع و محال بعیده رفته بودند، بازگشته به منازل خود آمدند. اما شهر تبریز كه) «22» رشك بلاد عالم بود، به مرتبه‌ای خراب شده بود كه هیچ اثر آبادانی در آنجا نبود. بازارها را آتش زده بودند و «23» درختها را سر بریده بودند. بعد از چند روز كه امرا و لشگریان در بلده جا گرفتند، نواب شاهزادگی «24» با امرای «25»
______________________________
(1)- مز: ناخوانا است. ن: بی‌ایمان ملعون
(2)- ب، ن: «اخته» ندارد
(3)- ن: «و» ندارد
(4)- م: به این جماعت
(5)- ب، ن: گذاشته و
(6)- ن: كرده
(7)- ب، ن: شد
(8)- ن: دزح اما خاتون ب، م: آقا خواتون
(9)- ن: كرده
(10)- م، ن: شده و
(11)- م، ن: كه در
(12)- م، ن: «خانه» ندارد
(13)- م، ن: غزا
(14)- ن: مهن مذكور واقع بود رفت
(15)- م: داخل قلاب را ندارد
(16)- ن: بین الهلالین را ندارد
(17)- ب، م، ن: غازی
(18)- ن: «میر» ندارد
(19)- م؛ ن: دررسید. مز: ندارد
(20)- ب: محالات
(21)- م: چاره
(22)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(23)- ن: «و» ندارد
(24)- ن: بامراء
(25)- ن: بامرا
ص: 798
عظام سوار شده به جانب قلعه رفتند كه جای سیبه تعیین فرمایند و اطراف و جوانب قلعه را بر امرا «1» و اویماقات قسمت نموده، امرا شروع در سیبه و حواله نمودند و نقب بران (چالاك به نقب زدن) «2» مأمور فرموده، از دو جا نقب بریدند «3»؛ یكی از میان مدرسه حسن پادشاه «4» كه سیبه علیقلی خان بود و نقبی «5» دیگر از سیبه قورچی‌باشی كه در سر پل ویچویه بود و احكام «6» مطاعه به احضار پیاده و تفنگچی محال آذربایجان فرستاده، در عرض یكماه بیست هزار پیاده و «7» تفنگچیان در تبریز جمع گشته، در سیبه‌ها و نقبها كار می‌كردند و جوالها بر دور قلعه ترتیب داده، تفنگچیان را بر بالای آن قرار دادند چنانچه تردد رومیه در میان قلعه از بیم تفنگ مشكل بود و قرار بر توپ داده، مقرر گشت كه دو توپ بزرگ توپچیان ریخته شروع در انداختن دیوارهای «8» حصار قلعه شود. مقدار چهار هزار من [597] مس رقم كرده از ترك و تاجیك و شهری بازیافت كرده توپها در اندك زمانی سامان یافت و شب و روز نواب شاهزادگی «9» در تسخیر قلعه سعی و اهتمام تمام می‌فرمودند و رومیه شومیه دست از جان شسته، هر چند روز از جانبی بیرون می‌آمدند و «10» با اهل سیبه جنگ نموده معاودت می‌كردند.
شاهرخ خلیفه مهردار ذو القدر، در عرض هفت هشت روز سیبه خود را آنچنان پیش برد كه تا پای شیر حاجی قلعه پنجاه «11» قدم بیش نمانده بود و چون رومیان مشاهده این «12» حال نمودند، دانستند كه اگر دو سه «13» روز به این «14» طریق گذرد، از سیبه او رخنه در دیوار قلعه می‌شود و از این رهگذر كمال تزلزل در میان ایشان افتاده بود.
اتفاقا رومیان فرصت یافته، در محل پیشین روز چهارشنبه بیست و هفتم «15» ماه مذكور- كه اكثر مردم جهت چیزی خوردن از سیبه متفرق شده بودند و سوای اقوام شاهرخ خان و بعضی از متعینان «16» طایفه ذو القدر كسی چنان با او نمانده بود- دویست و شصت نفر بر سر او ریخته به یكبار مردم او را به تفنگ گرفته، هر كس از سیبه متفرق گشت و «17» از بالای قلعه به تفنگ می‌زدند.
شاهرخ خان و جمعی كه با او بودند، در میان «18» خانه‌ای كه وی در آنجا نشسته بود، به یكبار واقف شدند كه رومیان درخانه «19» گرفته‌اند. مشار الیه و فرزندان و برادرزاده او و اقوام دست به شمشیر كرده بیرون دویدند و جنگهای مردانه كرده، ابو القاسم سلطان ولد شاهرخ خلیفه و خلیل سلطان
______________________________
(1)- بامرا
(2)- ن: بین الهلالین را ندارد
(3)- ن: بردند
(4)- ب، ن: پاشا
(5)- ب، ن: نقب
(6)- ب، م، ن: باحكام
(7)- ن: «و» ندارد
(8)- م: دیوارپزی
(9)- م: شاهزاده‌گی
(10)- ب، ن: «و» ندارد
(11)- ن: «پنجاه قدم» ندارد
(12)- ن: «این» ندارد. م: و این
(13)- ن: «سه» ندارد
(14)- ن: بدینطریق
(15)- ن: 27
(16)- ن: «متعینان» ندارد
(17)- مز، ب، م «و» ندارد
(18)- م، ن: «میان» ندارد
(19)- ن: خانه را
ص: 799
برادرزاده‌اش و پیری بیك شاملو ایشك آقاسی‌باشی «1» نواب شاهزادگی «2» و طیب «3» خلیفه علمدار ذو القدر و محمود بیك سفراغلی ذو القدر با بیست نفر دیگر از مردم معتبر كشته گردیده «4»، شاهرخ خان را زنده اسیر كرده به قلعه بردند و چون اهل قلعه را این نوع «5» فتحی دست داد «6»، در لوازم قلعه‌داری بیشتر اهتمام فرموده، مجددا ساعی گشتند و اطراف و جوانب قلعه را مستحكم گردانیدند و مدت دو ماه و نیم تا اول شهر صفر میانه امرا و قلعه‌داران شبانروزی «7» مقاتله «8» و مجادله بود و مكررا نقب را به شیرحاجی «9» رسانیدند و فایده نكرد و «10» رومیه شومیه واقف گشته تمكین ندادند. نواب شاهزادگی «11» و علیقلی «12» خان زر «13» بیشتری صرف این قضیه نمودند.

حادثه پیشامد قلی سلطان افشار قورچی‌باشی و فرار وی «14» به قلعه رومیان از روی اضطرار «15» و نادانی «16»

چون مهمات ممالك و مدار در خانه بر «17» علیقلی خان فیج‌اغلی استاجلو قرار یافته بود و قلی سلطان قورچی‌باشی افشار كه بعد از قتل میرزا سلمان مدار علیه «18» در خانه شده بود، از این معنی دماغ خشك و متشكی «19» بود و اگرچه «20» یكچندی مقرر «21» بود كه رتق و فتق مهمات به صلاح یكدیگر داده پدر فرزند باشند، التیام ایشان با هم امری مشكل می‌نمود و با یكدیگر در مقام نفاق بودند و همیشه آزرده‌خاطر. قورچی «22» باشی اكثر ایام به طرح گذاشته پهلو خالی می‌كرد و «23» علیقلی خان این معنی را خاطرنشان نواب عالی كرده بود كه مشار الیه با امرای تركمان و تكلو كه «24» فی الحقیقه متصدی «25» مخالفت‌اند «26»، زبان یكی دارد و پیوسته نوشتجات ایشان بهم می‌آید «27» خاطر نواب عالی انحراف تمام از وی پیدا كرده بود «28» و در خفیه «29» [598] كس به طهماسب قلی بیك ولد امیر اصلان سلطان ارشلوی افشار فرستاده او را طلب كرده بودند كه وی را در روی قورچی‌باشی كشیده او را ضایع سازند.
______________________________
(1)- م، ن: «باشی» ندارد
(2)- ب، ن: شاهزاده‌گی
(3)- م، ن: طیب علی
(4)- ب، م، ن: گردید
(5)- ن: «نوع» ندارد
(6)- ب، ن، م: داده
(7)- ب: شبانه‌روزی. ن: ندارد
(8)- م: مقابله
(9)- م: جاجی
(10)- مز، ب، م: «و» ندارد
(11)- ب، م: شاهزاده‌گی
(12)- ن: «و علیقلی خان ندارد»
(13)- ب، م: از. ن: زر و اوقات
(14)- ن: «وی» ندارد
(15)- ب، ن: اضطراب
(16)- م: عنوان خوانا نیست
(17)- ب، ن: «بر» ندارد. م به
(18)- ب، ن: الیه
(19)- ن: ندارد
(20)- ب، ن: «چه» ندارد
(21)- ب، م: مقرب. ن: مقرب و
(22)- ب: قوچی
(23)- م، ن: «و» ندارد
(24)- ب، ن: «كه» ندارد
(25)- ن: در مخالفت‌اند و زیان با رومیان یكی دارد
(26)- ب، م: مخالفتند و
(27)- مز، م: می‌آمد
(28)- م، ن: «بود» ندارد
(29)- م: حقه
ص: 800
طهماسب قلی بیك نیز با سیصد چهارصد نفر از افشاران در شهر محرم الحرام سنه مذكوره به دار السلطنه داخل شده، در مقام تضییع قورچی‌باشی بودند تا آنكه آمدن «1» امرای تركمان و تكلو از عراق به آذربایجان نزدیك شد. علیقلی خان به گمان و توهم آنكه «2» مبادا دفع وی دیگر فرصت نشود و «3» مشار الیه به «4» آن جماعت ملحق گردد، دست‌بردی نماید، با نواب شاهزادگی «5» گرفتن وی را در میان نهاد و «6» فی الفور این اراده به عمل آمده، آخر روز جمعه بیست و ششم شهر «7» محرم الحرام سنه مذكوره، طهماسب قلی سلطان ارشلو و جمعی «8» از مقربان شاهزاده سكندرشان به درون خانه او ریخته، جبار قلی بیك برادرزاده وی چون از مقدمه آگاه بود، اینقدر فرصت یافت كه از دری «9» دیگر كه «10» براه سنجاران می‌رفت خود را رسانیده یكدو جلو در آن «11» در ایستاده بود خود را به اسبان رسانیده به جانب درب سنجاران و سیبه خود رسانیده «12» رومیان را از آمدن خود خبردار گردانیده دفعة خود را به پای حصار انداختند. رومیان ایشان را بالا كشیده به درون حصار بردند و این معامله علاوه گرفتن شاهرخ خلیفه گشته باعث قوت رومیان شد.
چون طهماسب قلی سلطان و مقربان شاهزاده عالیشان به خانه قورچی‌باشی [ریختند]، تمامی اموال و اسباب و جهات خانه او را «13» تالان كرده خانه او را با خاك یكسان كرده، عورات ایشان را [عریان] «14» كرده در خانه نشانیدند و مردم و لشگر او را بدست درآورده، تمامی را مستأصل و پریشان و متفرق گردانیدند.

گفتار در آمدن امرای تكلو و تركمان به حوالی اردوی همایون «15» و یاغی شدن ایشان‌

چون بعد از قضیه امیر خان كه محمد خان موسیلو از فهوسفنج معاودت كرده به عراق آمد، صلاح در آن دید كه به جانب همدان و كردستان «16» نزد سولاغ «17» و ولی خان تكلو رفته، با ایشان قرعه مشاورت «18» احوال خود در میان اندازد «19». چون به در جزین «20» رسید، چند مدت در آنجا بسر برد «21» و از آنجا به همدان رفته، هرچند پروانجات استمالات «22» مصحوب ملازمان و فرستاده‌های «23»
______________________________
(1)- ن: «آمدن» ندارد
(2)- ن: اینكه
(3)- ب: «و» ندارد
(4)- مز، ب، م: با
(5)- ب، م: شاهزاده‌گی
(6)- ن: «و» ندارد
(7)- ب، ن، م: «شهر» ندارد
(8)- ب، ن، م: بعضی
(9)- ب، م، ن: در
(10)- ن: «كه» ندارد
(11)- ب، م، ن: آن آستانه بود
(12)- ن: رفته
(13)- ب، م، ن: «او را» ندارد
(14)- مز: عوریان
(15)- ب: معلی. ن: همایون گیتی‌ستان. م: عنوان ناخوانا است
(16)- ب: كرداستان
(17)- مز، ب، م: سولاخ
(18)- ب، ن: مشورت
(19)- ب، ن: اندازد و
(20)- م: «بدرجزین» ندارد
(21)- م: برده
(22)- ب، ن: استمالت
(23)- مز: فرستادها
ص: 801
او می‌رفت، بدان اعتماد «1» نمی‌كرد تا آنكه از آنجا به قم آمده، اراده نمود كه قم را بدست در «2» آورد. حصار قم را بر روی او بسته از آنجا به كاشان رفت و در این مرتبه مهم مردم آنجا را به واجبی ساخت تا آنكه در این وقت امت خان تواچی‌باشی ذو القدر حاكم فارس با لشگر فارس كه در [سنه] پیچپین «3» ئیل «4» به «5» نواب شاهزادگی «6» [وعده] داده كه- چهار هزار «7» سوار به یساق آذربایجان حاضر سازند «8» و یكسال از وعده معهوده «9» منقضی شده بود- با دویست سیصد نفر از ملازمان خود به كاشان رسیده بود محمد خان كه او را ملاقات نموده با او گفتگو «10» كرده كه مهیای «11» رفتن می‌باید شد كه به اتفاق روانه درگاه معلی گردیم.
محمد خان مضطرب «12» شده چاره در توقف ندیده «13»، یكدو روز «14» به لطاف الحیل [599] گذرانید «15». آخر به رفاقت مشار الیه از دار الایمان كاشان بیرون آمد «16» و چون به قم رسید، امت خان را بازی داد و با او هم عهد گشت «17» و به اتفاق روانه قزوین و سلطانیه گشتند و چند روزی بواسطه جمعیت لشگر توقف نمودند و كتابات به امرای تركمان و تكلو نوشته كس از عقب مسیب خان و اقوام به ری «18» فرستاد و «19» ولیخان ولد حسین «20» سلطان سولاغ «21» را از همدان و كردستان طلب كرده در سلطانیه میانه این امرا با جمیع لشگر تركمان و تكلو كه در عراق «22» مانده بودند به یكدیگر ملحق گشته قرب «23» ده دوازده هزار كس خوب مجتمع گشتند و ما فی الضمیر ایشان «24» [اینكه] انتقام قضیه امیر خان كشیده «25»، شاهزاده ظفرلوا سلطان حمزه میرزا «26» از دست معاندان بیرون آورده، دفع علیقلی خان فیج اغلی استاجلو و اسمعیل قلیخان شاملو نمایند و همگنان همداستان شده از روی استیلای تمام خود را به حوالی دار السلطنه رسانیدند.
چون زمستان صعب «27» و شدت سرما و برودت هوا به اعلی درجه بود و اردوی «28» سنگین بود، هر روز یكدو فرسخ راه بیشتر طی نمی‌توانستند نمود تا آنكه خود را به فهوسفنج كه در یك فرسخی دار السلطنه واقع است رسانیدند و در آنجا از روی قدرت و تسلط نشستند «29» كه تا معامله خود را مشخص سازند.
______________________________
(1)- ب، م، ن: اعتبار
(2)- م، ن: «در» ندارد
(3)- ب: پیچن. ن: پیچچی
(4)- ب: ایل
(5)- ن: «به» ندارد
(6)- ب، م: شاهزاده‌گی
(7)- ن: «سوار» ندارد
(8)- م، ن: شوند
(9)- ن: معهود
(10)- ن: گفت‌وگو
(11)- ن: برفتن مهیا. ب- مهبای رفتن
(12)- ن: مضطر
(13)- ن: ندید
(14)- ب: رو
(15)- ب، ن: گذرانیده
(16)- ب، ن: آمده
(17)- م، ن: عهد شكست
(18)- ب، م: بوی. ن: وی
(19)- ن: «و» ندارد
(20)- م، ن: حسین خان
(21)- ن: و سولاخ را. مز، ب، م: سولاخ
(22)- م، ن: خرقان
(23)- ن: قریب
(24)- ب، م، ن «كه» ندارد
(25)- ن: كشته
(26)- ب، م: میرزا را
(27)- ن: صعب شده
(28)- ن: اردو
(29)- ب، م: گشتند. ن: نشستند تا
ص: 802
چون از وقتی كه خبر استیلا و «1» غلبه و «2» آمدن امرای عالیشان به سلطانیه و زنجان رسید، امرای درخانه مقدمهم علیقلی خان فیج «3» اغلی استاجلو به دغدغه افتاده، بعضی مقدمات خاطرنشان نواب شاهزاده سكندرشان نمود. شاهزاده عالی‌نهمت، عداوت و دفع آن جماعت را قدوه همت خود گردانیده، در آن وادی راسخ شد، یكمرتبه حكم عالی و احكام مطاعه همایون به امت خان «4» ذو القدر بگلربیگی «5» كه رفیق و هم عهد امرای تكلو و تركمان «6» بود نوشته، مصحوب كورحبیب بیك ولد مرتضی چركس كه دریوزه‌ای ذوالقدری «7» می‌بود فرستادند. مشار الیه چون در حوالی زنجان بدیشان می‌رسد، بعد از اطلاع بر حقیقت اوضاع، بعضی احكام نهانی كه به مهدیقلی «8» بیك ولد شادی بیك ذو القدر كه در آن اوان وكیل شیراز بود قلمی شده بود [به او داد] كه هرگاه قصد امت خان نماید، حكومت شیراز و خانی بدو متعلق «9» باشد [و] امت خان به استصواب محمد خان وی را به قتل رسانید. دیگر احكام مطاعه به اسم ولیخان تكلو حاكم همدان شرف صدور یافت مضمون آنكه: آن ایالت‌پناه میر سرحد است، و ما «10» آن حدود را به عهده حفظ و حراست او نموده‌ایم و در این محل كه فیما بین «11» نواب همایون ما و رومیان منازعه است، آن سرحد را گذاشته بی‌طلب و فرمان همایون [برخاسته] آمده «12» از صوفیگری دور است، در روز كه بر مضمون حراست آن حكم قضا نفاذ شرف اطلاع حاصل نماید، از روی امیدواری «13» متوجه الكای خود گشته، به حفظ و دیار قیام نماید كه من بعد به هر «14» چه حكم همایون صادر گردد عمل نماید.
و در خلال این حال «15»، جمعی از ریش‌سفیدان و صوفیان طوایف و اویماقات در مجلس بهشت آیین شاه فلك تمكین جمع نموده، بعد از ذكر و ذاكری كه «16» میانه صوفیه معمول و مذكور است [600]، شاه كامیاب بدیشان خطاب فرمود كه هر كه خلاف اراده و «17» سخن مرشد نماید تنبیه او چیست. آن جماعت چون یافتند كه غرض از آن مخالفت ولی خان تكلو است كه به خلاف حكم متوجه درگاه شد «18»، صوفیان بر زبان آوردند كه گوشت بدن او را خام خواهیم خورد كه خلاف اراده و رضای مرشد نموده و بر این نیت اللّه اللّه كشیده، مشخص «19» شد كه آن امرا را باری در درگاه عالمپناه «20» نخواهد بود و این اخبار ایشان را از داخل شدن به درخانه متقاعد ساخت و در همان منزل قرار گرفتند. چون دولتخانه مباركه در خانه‌های «21» مرحومی میر اسد اللّه
______________________________
(1)- ن: «و» ندارد
(2)- م: «و» ندارد
(3)- ن: فیجلو
(4)- م، ن: «خان» ندارد
(5)- ن: بیگلربیگی
(6)- م: تركمان
(7)- ب، م، ن: ذو القدر
(8)- م، ن: مشهد قلی
(9)- م: متتعن
(10)- ب: تا. ن: ندارد
(11)- نسخه‌ها: خواسته
(12)- م: «آمده» ندارد
(13)- ن: امیدواری تمام
(14)- ن: هر
(15)- م، ن: احوال
(16)- ب، ن: كه در
(17)- ن: «و» ندارد
(18)- م، ن: شده
(19)- ن: متحقق
(20)- ن: معلی
(21)- ن: خانه
ص: 803
صدر سابق بود- چنانچه سابقا ذكر رفت- شبها امرا با جمعهم، علیقلی خان استاجلو و محمدی خان تخماق استاجلو و اسمعیل قلی خان شاملو و امام قلی خان قاجار بگلربیكی «1» قراباغ، اتاقها در باغچه آن خانه زده، شبها به مراسم كشیك «2» قیام می‌نمودند و دست از سیبه و گرفتن قلعه باز داشتند و بخود درماندند.
چند روز بر این منوال چون گذشت، به خاطر علیقلی خان رسید كه نواب كامیاب و نواب «3» شاهزاده مستطاب را با سایر شاهزاده‌ها برداشته به خانه امیر خان كه حصار و باره داشت و خود در آن ساكن بود برد «4». روز چهارشنبه غره شهر صفر (مقرون بالفتح و الظفر) «5» شاه كامیاب را سوار كرده، نواب شاهزادگی پیاده در جلو روانه آن خانه گشتند و مقصد اصلی امرا آن بود كه در بیوقت اندیشه شاه و شاهزاده‌ها «6»، ابو طالب میرزا و طهماسب میرزا كرده، شاهزاده سلطان حمزه میرزا را «7» بر تخت سلطنت «8» نشانند كه امرای آن طرف را دیگر امیدی نماند. هرچند كه امرا سعی فرمودند، شاهزاده (به ادب و حیا، سلطان حمزه میرزا) «9» قبول این معنی به هیچوجه ننموده و «10» منع امرا فرموده. آنگاه امرا عرضه‌ها نوشته هر كدام مصحوب كس خود فرستادند، درجه قبول نیافت.
با نصروره امرایی «11» كه از عراق آمده بودند، روز جمعه هفدهم «12» شهر صفر سنه مذكوره در قریه فهوسفنج و بارنج رحل اقامت انداختند و در عین شدت سرما و برودت كه قمر «13» در اواخر جدی بود بسر می‌بردند. راهها از آمد شد مردم مسدود شد و هر كس كه از لشگریان شهری «14» شتران از پی آزوقه «15» و نقل اجناس ماگوله «16» فرستاده بودند بالتمام گرفتند و بنیاد مخالفت كردند، تا آنكه از این جانب، امرای عمده سوار شده، بر سر خیابان دار السلطنه آمده، كس نزد امرای عمده فرستاده، از آنجانب نیز مثل محمد خان و دیگر امرای عالیشان سوار شده یكدیگر را ملاقات نمودند و از صحبت ایشان چون «17» بوی وفاق نمی‌وزید و از هر جانب مطالب مشكله اظهار می‌كردند و محل اعتماد یكدیگر نبودند، به مواعید و اراده محال حواله می‌فرمودند.
امرای درخانه شاهی چون به شهر آمدند «18» و عرض حكایات در مجلس بهشت آیین نواب شاهزادگی «19» و خان عالیشان علیقلی خان نمودند، از آن مقوله هیچ درجه قبول نیافت و روز دیگرش ادهم خان تركمان چون محل اعتماد علیقلی خان بود، داو «20» طلبیده گفت كه مرا رخصت دهید «21»
______________________________
(1)- ب، ن: بیكلربیكی
(2)- ن: كیشیك
(3)- ن: «و نواب» ندارد
(4)- ب: برد و
(5)- ن: بین الهلالین را ندارد
(6)- ب، م، ن: شاهزادها
(7)- مز، م: «را» ندارد
(8)- ن: «سلطنت» ندارد
(9)- ن: بین الهلالین را ندارد
(10)- ن: «و» ندارد
(11)- ب، ن: امرا
(12)- ب، مز: ن هفتدهم
(13)- ب، م، ن: «قمر» ندارد
(14)- ن: و شهری
(15)- ب، م، ن: آذوقه
(16)- ب: مألوله
(17)- ن: و چون
(18)- م، ن: درآمدند
(19)- ب، م، ن: شاهزاده‌گی
(20)- ب، م، ن: او را
(21)- م، ن: كنند
ص: 804
كه نزد امرای تركمان رفته نوعی كنم «1» كه تركمانان [601] بدین جانب میل نمایند و در میانه امرا صحبتی بهم رسانم. علیقلی خان به طوع و رضا او را رخصت داده مشار الیه به میانه ایشان رفت هرچند از اینجانب «2» حرف زد و در خفیه نیز صحبتها با محمد خان داشت، اثری بر آن ظاهر نشد. چون دید كه فایده ندارد او نیز سپر «3» انداخته تابع ایشان و همداستان همگنان گشت.
چون این خبر به شهر رسید كه ادهم خان از ایشان شد، عرق حمیت «4» اویماقیت به حركت «5» آمده، هر كس از بقیه تركمانان كه قورچی و ملازم بودند، بالتمام به اردوی ایشان ملحق گشتند و در خلال این احوال شبی از شبها، شاهقلی سلطان پیاده تركمان كه مربای تربیت شاهزاده گیتی‌ستان بود و با امرای شاملو خصوصا اسمعیل قلیخان ربط «6» و جهت تمام داشت، بواسطه آنكه نواب شاهزاده در آن روز به تمامی «7» امرا از جیقه مرصع و كمر خنجر و شمشیر مرصع و خلعت و چیزها عنایت فرمود، به وی نسبت به دیگران چیز «8» زبونی داده بودند، مشار الیه آنرا وسیله ساخته، فرار نموده «9» و در شب سه‌شنبه بیست و یكم شهر صفر سنه مذكوره، چون با دو نفر غلام شاهزاده طهماسب میرزا و دده‌اش «10» كیخسرو گرجی كه از غلامان قدیمی شاه جنت‌مكانی بود به اتفاق پاكیزه امام قلی تركمان كه از یكجهتان و ایشك «11» آقاسیان نزدیك سلطان صاحبقران بود، آنها را به مواعید كاذبه گول زده كه میرزا را به «12» میانه تركمانان برده پادشاه می‌كنم. غلامان وعده دادند «13» كه شما شب به پایین «14» برجی كه به جانب حمام است آمده ما میرزا را در میان جوالی نهاده با ریسمان «15» به پایین می‌دهیم و خود نیز از در قلعه خود را به شما می‌رسانیم.
از اتفاقات حسنه، در اول شب مذكور مقدمه مسطور را به عمل آورده، از عانم آورده، بی‌پروایی و بی‌حزمی «16» علیقلی خان، كسی متوجه احوال شاهزادها نمی‌شد و «17» در اول شب این مقدمه به ظهور پیوست. در همان شب شاهقلی سلطان پیاده و امام قلی پاكیزه، شاهزاده را برداشته از راه سرخاب به اردوی امرا آوردند و تا اوتاق «18» محمد خان جایی «19» درنگ نفرمودند.
محمد خان و امرا از این واقعه خوشحال شدند «20». صباح تمامی امرا اجتماع فرموده شاهزاده را در اوتاق «21» بر كرسی نشانده پابوس كردند و تهنیت یكدیگر فرمودند. ادهم خان چون این وضع
______________________________
(1)- ب، م، ن: كنند
(2)- م: به اینجانب. ن: یرین جانب
(3)- ب، م، ن: سر
(4)- ب: جمعیت اویماقمت م: جمعیت و بماقبیه. ن: حمیت آن طایفه
(5)- م، ن:
در حركت
(6)- ب، م: ربت
(7)- م: با تمامی
(8)- مز، ب، م: چیزی
(9)- ب، م: نمود نموده در شب
(10)- مز: ده‌ده‌اش
(11)- ن: ایشیك
(12)- ن: «به» ندارد
(13)- ب، م: داده‌اند. ن: داده
(14)- ب، م، ن: بپای این
(15)- م: پا بریسمان. ن: بریسمان
(16)- م: حرفی
(17)- ب، ن: «و» ندارد
(18)- ب، م: اتاق
(19)- ب، م، ن: جای
(20)- م: شد
(21)- ب، م: اتاق
ص: 805
را مشاهده فرمود، پیغام به علیقلی خان داد كه حفظ شاهزاده‌ها «1» چنین كرده‌اند «2». قاصد ادهم خان كه این خبر رسانید، نواب شاهزاده و امرای درخانه از بردن طهماسب میرزا واقف گشتند. چون امرای تركمان و تكلو شاهزاده‌ای «3» در میانه «4» خود دیدند، از آنچه در دل داشتند كه معامله خود را به صلح و صلاح منجر سازند «5»، باز آمده سركشی ایشان زیاده از حد شد و از این جانب اندك تزلزلی پیدا كرده، یكمرتبه اسلام‌پناه میر ابو الولی «6» انجو را با علما و قضات و امرا فرستادند همچنان معامله «7» نامشخص ماند و مدعای اصلی آن جماعت اینكه علی قلی خان فیج‌اغلی كه خونی امیر خان است در درخانه نباشد، او را میر سرحدی كرده بما دختر «8» بدهد و بستاند و به الكای خود هرجا كه اختیار كند برود و «9» به عمل آوردن این مقدمه و قبول نزد شاهزاده گیتی‌ستان محال بود، چه معاملات «10» با خان مشار الیه بود و «11» شاهزاده را «12» قدرت و اختیاری در امور نبود و امرا، مثل محمدی «13» خان تخماق استاجلو [602] و اسمعیل قلی خان شاملو و امام قلی خان قاجار و امرای ذو القدر همه به واسطه خاطر شاهزاده مطیع و فرمان‌بردار.
چون مردم به جان رسیدند و از هیچ طرف ابواب فتح بر روی گرفتاران نمی‌گشود و معامله قلعه تبریز و تسخیر آن خود «14» برطرف شد، و امرا به یكدیگر افتادند و اگر احیانا در باب استیصال آن لشگر «15» همگنان یكدل و یكجهت می‌بودند، آنقدر سپاهی و لشگری «16» در دار السلطنه بود كه «17» با ایشان مقاومت كرده، بیست سی هزار پیاده تبریزی (كه هر كدام برابر ببری «18» بودند) «19» از راه رودخانه به اردوی آن جماعت رفته دمار از روزگار ایشان برآرند و به یك طرفة العین اردوی ایشان را تالان نمایند. چون مشیت ازلی به وقت دیگر متعلق گشته بود، عقده‌ها رخ می‌نمود «20». شعر «21»:
زیر ایوان چرخ بوقلمون‌كل امر بوقته مرهون «22» سابقا مذكور شد كه از جماعت تركمان و تكلو- هر كه در دار السلطنه «23» در ملازمت شاهزاده بود، از قورچی و مقربان و یوزباشیان «24»- بالتمام «25» به اردوی امرای مذكوره «26» خود را رسانیده، برادران امیر خان- اسمعیل سلطان و شاهقلی سلطان «27» كه در قلعه قهقه محبوس بودند- و «28» به التماس بعضی
______________________________
(1)- مز: شاهزاده‌ها. ن: شاهزاد
(2)- ب، م: كرده‌اند كه
(3)- ن: شاهزاده را
(4)- ن: میان
(5)- ن: قرار دهند
(6)- مز: ابوالی
(7)- م، ن: «معامله» ندارد
(8)- ن: دختری
(9)- ن: «و» ندارد
(10)- ن: مهمات
(11)- م، ن: هر
(12)- ن: «را» ندارد
(13)- ن: محمد خان
(14)- ن: «خود» ندارد
(15)- ن: لشگر و
(16)- ن: لشگری كه
(17)- م: و. ن: ندارد
(18)- ب، م: سپری
(19)- ن: بین الهلالین را ندارد
(20)- م: ننمود
(21)- ن: بیت. م: ندارد
(22)- ب: «مرهون» محو شده است
(23)- ن: دار السلطنه و
(24)- ن: یولاشیان
(25)- ب، ن: «بالتمام» ندارد
(26)- م، ن: مذكور
(27)- م، ن: «سلطان» ندارد
(28)- ب، ن: «و» ندارد
ص: 806
از امرا ایشان را از قلعه بیرون آورده، اراده آن بود كه علی‌رغم «1» منازعان تربیت ایشان «2» كرده شاید مردم از آن جماعت روگردان شوند، اتفاقا ایشان نیز فرار كرده خود را بدان امرا ملحق ساختند و جمعی دیگر- كه «3» از طوایف دیگر اویماقات بودند و «4» منظور نظر شاهزاده نامدار نبودند «5»- مثل سلمان خان استاجلو و علی سلطان چیچكلو و ابراهیم بیك ایرلو و شاهوردی «6» بیك سعدلو و طهماسب قلی بیك شاملو و غیر ذلك، گریخته به میان مخالفان رفتند. با وجود آنكه از این طرف «7» همگی بدان جماعت نویدها و تعهدات و مراسلات مترقب داشته «8» و اگر كسی آمدی «9» یقینا مراتب «10» پیدا كردی، یك كس «11» از آن جماعت روگردان نشد «12». تا آخر الامر، علیقلی خان چاره‌ای ندید و آن جماعت سررشته لشگری خود را چون سد «13» سلاسل درهم پیوسته، شاهزاده «14» طهماسب میرزا را در میانه خود نصب كرده به دغدغه آنكه روز به روز ترقی ایشان بیشتر شود «15»، به خاطر آورد كه نواب كامیاب اعلی شاه سلطانمحمد و نواب شاهزاده سلطان حمزه میرزا را سوار كرده بر سر ایشان رود و آن جماعت را مغلوب ساخته صحبت را یكی سازد.
روز جمعه بیست و پنجم شهر صفر سنه مذكوره مستعد مقابله و مقاتله شده، محل عصر «16» به كوكبه «17» هرچه تمامتر سوار شده، امرا و مقربان سوار گشته «18» عرابهای پرتوپ «19» توپچیان پیش انداخته، از راه خیابان بیرون رفتند و بعضی قراولان از مردم طرفین بر هم تاخته چند نفری از اطراف به نفنگ افتاده «20»، چون شب درآمد «21» و تاریك گشت و «22» غوغا فرو نشست و میانجی شب نمود «23») «24» شاه و شاهزاده و امرا چون لشگر شكسته جدا جدا «25» به شهر «26» تا دو دانگ شب داخل شدند.
روز دیگرش، در محلی كه علیقلی خان در درخانه بود، بعضی از مقربان و ایشك «27» آقاسیان را به خاطر رسیده «28» كه فتنه كنند «29» شاید راست نشسته فرجی رخ نماید. در این اثنا آواز برمی‌آرد «30»
______________________________
(1)- ب: علی‌رقم. ن: علی الرغم
(2)- ب، م: «ایشان» ندارد
(3)- م، ن: «كه» ندارد
(4)- ن: «و» ندارد
(5)- ب: پیوندند
(6)- ن: شاهویردی
(7)- ب، م، ن: یكطرف
(8)- مز، ب، م: «داشته» ندارد
(9)- ن: «آمدی» ندارد
(10)- ن: مرتب می‌كرد
(11)- م: كسی
(12)- ن: نمی‌شد
(13)- ن: «سد» ندارد
(14)- 7- ب، ن: شاهزاده و
(15)- ن: نشود
(16)- ب، م، ن: عصری
(17)- ب: كویه. ن: كومه
(18)- م، ن: گردیدند
(19)- ن: توپ را
(20)- م: انداخته
(21)- ب، م، ن: «و» ندارد
(22)- مز: «و» ندارد
(23)- م: نموده
(24)- ن: بین الهلالین را ندارد
(25)- ب، م: «جدا» ندارد
(26)- ب: یا بشهر. م: «به شهر تا دو» خوانا نیست
(27)- ن: ایشیك
(28)- ب، م، ن: رسید
(29)- م: كند. ن: سر كنند
(30)- م، ن: می‌آورد
ص: 807
كه شاهی سیون شده كه علیقلی خان را بكشند. مردم هجوم آورده به گمان آنكه از جانب شاه و شاهزاده امر شده، چون داخل خانه‌های [603] دیوان‌خانه «1» می‌شوند، اسمعیل قلیخان شاملو بیرون آمده، یكدو كس ایشان را زخم‌دار می‌كند و جمعی كه متصدی آن امر شده «2» بودند، ایشان را به قتل آوردند، مثل «3» طهماسب قلی «4» قانچی افشار و مهدیقلی الكسن «5» اغلی ذو القدر و قاسم بیك یولی اغلی قاجار كه هر سه به قتل رسیدند و این فتنه فرو نشست.
در اول حال كه خبر در شهر و بازار افتاد- كه حسب الامر شاه و شاهزاده علیقلی خان به قتل رسید- مردم در ساعت این مژده را به اردوی امرای تكلو و تركمان برده، نقاره‌های بشارت زدند و همان ساعت كس به عراق فرستادند جهت تهنیت این خبر، و «6» مبلغها به علت مشتلق از رعایا بازیافت كردند. آخر همین روز علیقلی خان ملبس «7» و مزین گشته با دوستان خود سوار شد و تا سر خیابان بسر آمده خود را به جهانیان و بازاریان نمود. امرا «8» چون واقف گشتند كه خبر قتل علیقلی خان دروغ بود و «9» نشستن ایشان در فهفوسفنج «10» و آن نواحی (دیگر صورتی ندارد، با یكدیگر) «11» مشورت كردند كه شاهزاده طهماسب میرزا را برداشته به عراق آیند و در دار السلطنه قزوین میرزا را بر تخت نشانده مهمات عراق را «12» بسازند. چون آرای «13» ایشان بدین قرار گرفت، از آن منزل كوچ كرده یكدو فرسخ بالا نشستند. این خبر كه به پایه سریر اعلی رسید، یكمرتبه دیگر علما و قضات را فرستادند «14» كه شاید در میانه به اصلاح منجر شود «15». علما بعد از ملاقات و گفتگوی «16» وعظ و «17» مراسلات، امرای عالیشان همانكه می‌گفتند می‌گفتند و این خود «18» امر محال بود. بعد از آمدن امرا «19»، باز رای علیقلی خان بدین «20» قرار گرفت كه شاه و شاهزاده را باز سوار كرده به جنگ برد. نظم «21»:
روز دیگر كه خسرو خاوركرد آهنگ لشگر اخنر
علم «22»زرنگار ساخت بلندشورش اندر میان خلق افكند
گشت روشن ز برق تیغش دشت‌خیل انجم ازو گریزان گشت علیقلی خان شاه و شاهزاده را «23» سوار كرده، با امرای نامدار كه در ركاب ظفر انتساب بودند،
______________________________
(1)- ب، م، ن: دیوانخان
(2)- م، ن: شدند
(3)- ن: «مثل» ندارد
(4)- م: قلی خان. ن: قلی خان قاپوچی
(5)- م: الكسی اغلی. ن: ندارد
(6)- ن: «و» ندارد
(7)- ن: به عیش
(8)- م، ن: «امرا» ندارد
(9)- ن: «و» ندارد
(10)- ب: فهوسفنج. ن: فهوسفج
(11)- ب، م، ن:
بین الهلالین را ندارد
(12)- م: «را» ندارد
(13)- ب، م، ن: رای
(14)- ن: فرستاده
(15)- ب، م، ن: شود و
(16)- ب، م، ن: گفتگو و
(17)- ن: «و» ندارد
(18)- ب، م، ن: خبر
(19)- ن: علمایان رای. م: امرا رای
(20)- ن: برین
(21)- ن: بیت. ب، م: ندارد
(22)- ب، م: علمی
(23)- ب: «را» ندارد
ص: 808
متوجه اردوی آن جماعت گشتند. چون قرب یكفرسخ دیگر مانده بود كه به یكدیگر ملحق گردند، اسلمس خان ذو القدر مهردار ولد شاهرخ خلیفه- كه ریش‌سفید جماعت ذو القدر بود- از اسب پایین آمده در پای اسب نواب شاهی افتاده استغاثه «1» و تضرع نمود كه «2» نواب كامیاب از سر خون این جماعت برگشته روزگار گذشته، رفتن را موقوف دارد كه چون علیخان حاكم شیراز كه حسب الامر اعلی «3» در این ولا بیگلربیگی «4» فارس بدو مفوض شده «5»، لشگر بسیار جمع نموده متعاقب از آن طرف می‌رسد و از این جانب «6» نیز جمعیتی تمام خواهد شد «7»، اگر به التماس این بنده درگاه كه «8» می‌نمایم نیایند، آن محل امر از نواب اعلی است. شاه كامكار «9» حسب المسوؤل «10» مبذول داشته نواب شاهزاده هم رد التماس مهردار ننمود و او هم همراهی فرمود شاه و شاهزاده عنان عزیمت به جانب شهر «11» مصروف داشته به شهر آمدند.
در خلال این احوال، از كاشان خبر به محمد خان رسید كه شاهوردی «12» خلیفه ولد ولی «13» خلیفه شاملو كه در نظر بود بر سر كاشان آمده كاشان را گرفته و یوسف بیك ولد محمد خان كه كاشان بوده در اثنای قلعه‌داری در نارین قلعه «14» به تفنگ یكی از تفنگچیان قلعه كه همراه وی بوده [604] به قتل آمده محمد خان از غصه «15» ولد و الم بلد پریشان «16» شده دیگر اقامت ننمود «17» و كوچ كرده از راه میانه و سلطانیه متوجه عراق شد.
چون مشخص شد كه امرا به دار السلطنه قزوین خواهند «18» رفت آن بلده فاخره كه به تیول اسمعیل قلیخان تواچی‌باشی شاملو كه از جانب نواب «19» شاهزاده سلطان حمزه میرزا به یولداش «20» مخاطب بود، تمامی عیال و فرزندان شاملو «21» در آن خطه «22» خلدآسا بودند آتش در نهادش «23» افتاد این قضیه «24» را با نواب شاهزادگی «25» و علیقلی «26» خان در میان نهاد. ایشان نیز رای صوابنمای را بدین قرار دادند كه اسمعیل قلشخان و شاهوردی «27» خلیفه اینانلو «28» از راه طارم و خلخال
______________________________
(1)- ب، ن: استعانت
(2)- م، ن: «كه» ندارد
(3)- ن: الاعلی
(4)- ن: بیگلربیگی‌گری
(5)- ن: شده بود و
(6)- ب: از این جماعت
(7)- ن: «شد» ندارد
(8)- مز، ن: «كه» ندارد
(9)- ن: كامیاب
(10)- ب، م، ن: حسب المساؤل
(11)- ب، م: «شهر» ندارد
(12)- ن: شاهویردی م: شاهوی
(13)- ب، م، ن: «ولد ولی خلیفه» ندارد
(14)- م: «قلعه» ندارد
(15)- ن: غصه و الم او
(16)- م: پرایشان
(17)- م، ن: ننموده كوچ كرده
(18)- ن: خواهد
(19)- م، ن: «نواب» ندارد
(20)- م، ن: یلداش
(21)- ن: شاملو كه
(22)- م: خطه‌اسا. ن: خطه فردوس‌آسا
(23)- ب، ن: دهانش
(24)- ب: غضیه خلاصة التواریخ ج‌2 808 گفتار در آمدن امرای تكلو و تركمان به حوالی اردوی همایون و یاغی شدن ایشان ..... ص : 800 (26)- م، ن: علی خان
(27)- ن: شاهویردی
(28)- مز، ب، م: ایناللو
ص: 809
به سرعت و استعجال خود را به دار السلطنه پیشتر «1» از امرا داخل شوند «2» رسانیده هرچه مقتضای وقت باشد به عمل آورد. نواب شاهزادگی «3» و نواب خانی در تراضی خاطر اسمعیل قلیخان كوشیده «4» مجددا تعهدات با وی نمودند و او را رعایت «5» فرموده مرخص ساختند. مشار الیه به قدغن تمام متوجه آن دیار شد و «6» رای شاهزاده و خان عالیشان بدان قرار گرفت كه خود نیز متعاقب از عقب روان شده به عراق روند و معامله امرای مخالف را یكطرف نمایند.

ذكر «7» بعضی از وقایع متنوعه «8» كه در این سال رخ نمود «9»

هم در این سال «10» محمد قلی میرزا ولد عیسی خان گرجی- كه از اعاظم سلاطین گرجستان بود- و نهال با كمالش در چمن حسن و جمال طوبی مثال سرسبز گشته، در میانه قزلباش نشو و نما یافته بود، و در ایام سادگی و نهایت خوبی و رعنایی منظور نظر شاهزاده كامیاب شده همواره آفتاب مثال همراه «11» و ملازم آن «12» نیراختر برج سلطنت و جلال یعنی شاهزاده نیكوخصال بود و پیوسته جام آمالش از سلسال زلال عاطفت آن قمر طلعت مالامال «13»- در شب یكشنبه بیست و چهارم «14» شهر ذی قعدة الحرام سنه ثلث «15» و تسعین و تسعمائه «16» در شب تار، همراه شاهزاده كامكار كه به قلعه‌گیری و لوازم آن و «17» مراسم سیبه ساختن در دار السلطنه تبریز اقدام داشتند- از پشت بام مسجد نصریه- كه در صاحباباد تبریز است- افتاده شربت فنا چشید «18» و سلطان خلیل بیك ولد شمخال سلطان چركس كه از نیازمندان او بود، نعش او را برداشته به قصد آنكه به مشهد مقدس رضیه رضویه (علی راقدها الف الف سلام و تحیه) «19» برده دفن نماید «20»، متوجه دار السلطنه قزوین گشت.
دیگر از (قضایای هایله و حادثه نازله، فوت غفران‌پناه) «21» امیر شمس الدین محمد صدر است كه (به مرض استسقاء و سوء الغینه، در شب دوشنبه بیست و چهارم شهر ذی حجة الحرام حجه مذكوره، در نصف شب لبیك حق را) «22» اجابت «23» نمود و در روز مذكور تجهیز و تكفین وی در منزل «24» میرزا عبد الحسین كه از نبایر دختران میرزا جهانشاه «25» است و خانه مذكور در سر خیابان در حوالی بقعه مظفریه- كه از مستجدثاث پادشاه مذكور واقع است و غفران‌پناه مشار الیه در آنجا
______________________________
(1)- ن: پیش
(2)- مز، ب، م: داخل شوند رسانیده. ن: گردانند كه
(3)- ب، م: شاهزاده‌گی
(4)- م: كوشید
(5)- ب، م، ن: غایب
(6)- ن: «و» ندارد
(7)- م: عنوان محو شده
(8)- ب: مشنوعه
(9)- ب: نموده است
(10)- م: در سال
(11)- م، ن: «همراه» ندارد
(12)- م: «آن قمر» ندارد
(13)- ن: مالا
(14)- ن: 24
(15)- م: ثلاث
(16)- ن: 993
(17)- م، ن: «و» ندارد
(18)- ن: چشیده
(19)- ن: بین الهلالین را ندارد
(20)- م، ن: نمایند
(21)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(22)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(23)- ن: دعوت حق را لبیك
(24)- م، ن: «وی در منزل» ندارد
(25)- م، ن: شاه جهان
ص: 810
می‌بود- نموده نعش شریف آن حضرت را «1»- امرا وزرا و اعیان درگاه شاهی حاضر شده، به قلعه مذكوره «2» نقل نموده، به امانت گذاشته شد.
نواب شاهی و نواب شاهزادگی «3» دو روز قبل از فوت نواب مرحوم، مراسم «4» پرسش بجای آورده، منصب جلیل القدر صدارت را [605] به پسر كهتر نواب مشار الیه امیر تاج الدین محمود- كه در فضایل و اخلاق و كمالات زیاده بر «5» پدر است- شفقت فرمودند و احكام مطاعه واجب الاطاعه در باب صدارت و مراسم تعزیت و استمالت نوشته، خلاع فاخره جهت صدارت پناه مومی الیه و دیگر فرزندان نواب غفران‌پناه فرستادند «6». (در باب تاریخ فوت وی میر جعفر تبریزی گفته. شعر «7»:
شمس «8»دین صدر عالم و آدم‌زین جهان سوی آن جهان فرمود
روشنی بخش شرع بود آن شمس‌رفت و ظلمت به شرع روی نمود
ماه ذی حجه بود كو «9»برساندمحمل «10» خود به كعبه «11» مقصود
جای او را به امر شاه گرفت‌پسرش میر [تاج دین] محمود
چونكه محمود جانشینش شدعاقبت از عطای حی و دود
جعفری گفت بهر تاریخش‌بود وی صدر عاقبت محمود میر، پسر میر تاج الدین محمود خبیصی «12» است كه از اكابر سادات ولایات كرمان بوده «13» وی در آن حدود صاحب ملك و محصول بسیار بوده و همیشه مردم آن ولایت و خراسان از او منتفع می‌گشته‌اند و در كرم و مهمانداری شهره «14» خراسان است و در زمان قرب عبیدخان، پدر میر واحد قاینی و اهالی آنجا با كوچ و عیال به خبیبص «15» رفته مدتها «16» در آنجا بسر می‌برده‌اند و آنچه میر مرحوم نسبت بدیشان «17» به عمل آورده، این نسخه را تاب آن نیست.
بعد از فوت میر، خواجه رشید «18» كرمانی كه كلانتر و بزرگ ولایت كرمان بود بواسطه عداوت مقرر خیلی نقصان و خسران به سر كار وی رسانیده و بعضی از عقارب ایشان بیرون رفته، با وجود «19» آن نواب صدارت‌پناهی به جد و جهد خود در نگاه داشتن ما بقی و اكتساب دیگر چیزها كوشیده، صاحب چهارصد پانصد تومان محصول شد و هرگز از كرمان به اردوی همایون نیامد و میل مناصب و جاه نفرمود چنانچه در ایام جوانی و اوایل به حال خود فرموده‌اند. شعر «20»:
علو همت ما را سر مناصب «21»نیست‌از آن مناصب دنیا بما مناسب «22» نیست
______________________________
(1)- مز، ب، م: «را» ندارد
(2)- م: مذكور
(3)- م، ن: شاهزاده‌گی
(4)- ب: مرسم
(5)- ن: از. م: ندارد
(6)- م: فرستادند و
(7)- م: ندارد
(8)- شمس الدین
(9)- م: كه
(10)- ب: محل
(11)- م: و كعبه
(12)- م: خبضی
(13)- م: بوده و
(14)- ب، م: شهر
(15)- م: بتحصیص
(16)- ب، م: مدتی
(17)- ب، م: بدایشان
(18)- مز، ن: الرشید
(19)- ب: وجو
(20)- ب، م: ندارد
(21)- م: متناسب
(22)- م: مناصب
ص: 811 مرا كه سلطنت فقر بی‌مزاحم نیست‌به جاه میل ندارم چو طبع طالب نیست
چه التفات به دنیا و اهل او داردكسی كه بر دل او حب جاه غالب نیست
مرا كه علم و ادب هست و فضل و دانش و رای‌عجب نباشد اگر دل به جاه راغب نیست و اول سفری كه وی از دار الامان كرمان نمودند، سفر زیارت مشهد مقدس است- كه در شهور سنه اثنی و سبعین و تسعمائه- به سعادت «1» زیارت آن آستان عرش مكان مشرف و سرافراز گشتند و بعد از آن تهیه اسباب حج بیت اللّه الحرام نموده، مستعد زیارت حرمین شریفین، زاد هما اللّه «2» شرفا «3» و تعظیما و زیارت مشاهد مقدسات سدره «4» مرتبات گشتند و در شهور سنه خمس و سبعین و تسعمانه، آمده از كاشان و راه همدان خود را به عتبات عالیات رسانیدند و اول شهر ذی قعده سنه مذكوره، همراه حجاج احرام حج بسته، از نجف اشرف و راه بیابان نجد متوجه آن كعبه آمال شدند و بدان سعادت فایز «5» گشته بعد از زیارت حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله «6» و حضرات ایمه بقیع- سلام اللّه علیهم اجمعین- از همان راه كه «7» رفته بودند عود فرموده، محرم در [606] كربلا بسر بردند و همچنان از راه همدان به كاشان و یزد رفته تا به كرمان تشریف فرموده و در بلده خبیص به طاعت و عبادت و مطالعه اشتغال می‌فرمودند تا) «8» در «9» اواخر اودئیل «10»، مطابق سنه خمس و ثمانین و تسعمایه- كه شاه جمجاه سلطان محمد پادشاه «11» در دار الملك شیراز بر تخت سلطنت نشستند- نواب میرزا به مهم صدارت یاد، و «12» سرافراز كرده «13»، پروانجه و خلعت فرستاده، آن حضرت را طلب فرمودند. باعث آنكه در حینی كه حسب الحكم «14» شاه غفران‌پناه علین آشیانی «15» مقرر بود كه نواب كامیاب مشار الیه از دار السلطنه هرات به شیراز آید از خبیص و «16» كرمان فرموده) «17»، چون نواب میر به ملازمت و مجالست اشرف سرافراز شد، نواب «18» اعلی را بر كماهی استعداد و حالات نواب میر اطلاع شد «19» و بر زبان «20» الهام بیان جاری ساختند كه با وجود نفس نفیس میر كه مهمات كلی به تخصیص منصب صدارت از او «21» متمشی می‌شود، چون به خدمت شاه باباام «22» سرافراز می‌كردم «23»، التماس مهم صدارت جهت او می‌كنم. اتفاقا دیگر ملاقات نواب «24» اعلی به نواب «25» جمجاه ستاره سپاه واقع نشد.
چون آن معامله مخزون خاطر آفتاب تأثیر بود، منصب صدارت را به وی تفویض كردند چنانچه سابقا در محلش «26» ذكر شد «27».
______________________________
(1)- م: «به سعادت» ندارد
(2)- م: زادهم اللّه
(3)- م: «و» ندارد
(4)- م: سدر
(5)- ب: فایض
(6)- ب، م: ص ع
(7)- م: «كه» ندارد
(8)- ن: بین الهلالین را ندارد
(9)- ن: و در
(10)- ب، م: اودیل
(11)- ب: پادشا
(12)- ن: «یاد و» ندارد
(13)- ن: گشته
(14)- ن: «حسب الحكم ندارد
(15)- ن: «علیین آشیانی» ندارد
(16)- م: «و» ندارد
(17)- ن: بین الهلالین را ندارد
(18)- ن: نواب كامیاب
(19)- ن: حاصل شد و بزبان
(20)- ن: به زبان
(21)- ن: «ازو» ندارد
(22)- م: بابام
(23)- م: میگردید. ن: میگردد
(24)- ن: نواب شاه جمجاه
(25)- ب، م: و نواب
(26)- ن: «در مجلس» ندارد
(27)- ن: شد
ص: 812
وی هفت سال تمام به استقلال و استیلای [ما] لا كلام «1» به امر صدارت اقدام نمود «2» و در تمامی اسفار در شروان «3» و آذربایجان و خراسان همراهی اردوی همایون نمود و «4» در اواخر بواسطه ضعف و پیری امراض بر مزاج شریف «5» مستولی گشت و «6» فایده بسیاری به صلحا و علما و سادات «7» و فقرا رسانید «8» و قدرت تمام در داد و ستد و نذورات «9» داشت و هیچ صدری از روی استقلال اینچنین صدارت نكرده بود. اخلاق حمیده و صفات پسندیده و فضایل و كمالات آن حضرت زیاده از آنست كه درج توان كرد و «10» یا در حیز «11» بیان گنجد «12» و نواب اعلی را به او «13» توجه تمام بود كه با هیچكس مثل آن نبود نواب میر در فضایل و كمالات ممتاز اهل«14» زمان بود «15». خط را خوش «16» می‌نوشت و منشی خوب بود و در ایام صدارت تتبع فقه نموده «17» و در كلام «18» و عربیت و اصول خود «19» صاحب فن بودند و در میدان سخنوری گوی تفوق و رحجان از شعرای زمان ربوده بود.
شعر «20» را نیك می‌فرمودند و گاهی به فكر آن اقدام می‌نمودند و آنچه از نتایج طبع و قاد آن حضرت سر می‌زد خوب واقع می‌شد و فهمی «21» تخلص می‌فرمودند. اشعار آن حضرت از قصیده و غزل و رباعی، قریب به دو هزار بیت می‌شود كه «22» فقیر، حسب الامر نواب میر «23»، در دار السلطنه تبریز جمع نموده «24» (دیباچه‌ای بر آن نوشته) «25» این ابیات «26» از جمله اشعار وی است «27». نظم «28»:
(هرگز بمدعای تو گامی نیافتم‌روی دل و جواب سلامی نیافتم
در محنت فراق ندیدم نهایتی‌در دولت وصال تو دامی نیافتم
در كاینات محرم رازی كه او برداز دوست نزد دوست پیامی نیافتم
شوخی كزو وفا طلبیدم ز من رمیددر دشت ناز آهوی را می‌یافتم
فهمی منم كه روی زمین بهر همدمی «29» [607]گشتم تمام و مرد تمامی «30» نیافتم این مطلع نیز از ایشان است. بیت «31»:) «32»
تنش را دیدم از چاك گریبان‌گریبان چاك كردم تا بدامان
______________________________
(1)- ب، م: تمام. ن: تمام هالا كلام
(2)- م، ن: نموده
(3)- ن: در شیروان
(4)- م: «و» ندارد
(5)- ن: شریفش
(6)- ن: «و» ندارد
(7)- م، ن: «سادات» ندارد
(8)- ن: رساند
(9)- ن: وزارت
(10)- ن: «و» ندارد
(11)- ب: حیض. ن: حضیض
(12)- م: میگجند
(13)- ن: با او
(14)- ب، ن: «اهل» ندارد
(15)- ب، م: بود و. ن: بود و هم
(16)- ن: خوب
(17)- ن: نموده بود
(18)- ن: «و» ندارد
(19)- ن: «و اصول خود» ندارد
(20)- ب: شعرا
(21)- ب، ن: و فهمی
(22)- م: «كه» ندارد
(23)- ب، م، ن: «میر» ندارد
(24)- م: نمود
(25)- ن: بین الهلالین را ندارد
(26)- ن: دو بیت
(27)- ن: اوست
(28)- ن: بیت. ب، م: ندارد
(29)- م: همدمی
(30)- م: و تمامی
(31)- م: ندارد
(32)- ن: بین الهلالین را ندارد
ص: 813
(و این مقطع را نیز بسیار خوب فرموده‌اند. بیت «1»:) «2»
سبوی باده بر سر می‌رود «3»فهمی به میخانه‌به محرابش نیاید «4» سر فرو خوش همتی دارد (و در اواخر عمر این رباعی «5» بر زبان ایشان جاری شد. رباعی «6»:
بودیم به ملك عدم آسوده ز غم‌نه «7»آگه از امكان و نه واقف ز عدم
افتاد گذر دو روز بر ملك وجودفرداست كه این وجود هم گشته عدم) «8»

ذكر رفتن شاهزاده ذی «9» شوكت و شجاعت به جانب عراق بر سر امرای پرنفاق «10»

چون عساكر برودت مآثر زمستان بواسطه ظهور آثار اقتدار سلطان بهار از فضای دشت و مرغزار منهزم «11» گردید و جنود فیروزی آثار ریاحین و ازهار «12» اعتدال هوای و اشجار «13» در اهتراز آمده عنان بسوی صحرا و كوهسار منعطف گردانید، نظم «14»:
سلطان بهار از تجمل‌آراست سپاه سبزه و گل
بر [خاست] «15»بغرم گشت لاله‌زد خیمه بكوه و «16» دشت لاله، رای صوابنمای علیقلی خان اقتضای آن نمود كه شاهزاده گیتی‌ستان، بیت «17»:
(فروزنده تاج و «18»تخت كیان‌فرازنده اختر كاویان) «19» رایات ظفر آیات به جانب امرای مخالف معطوف دارد. چون این مقدمات خاطرنشان شاهزاده سكندرشان گشت، از روی ادب طلب «20» رخصت از نواب كامیاب اعلی نموده، مقرر داشت كه امرای آذربایجان و قراباغ بالتمام در ملازمت پادشاه زمان بوده، برادر با جان برابر خود ابو طالب میرزا را به نیابت خود در ملازمت آن اعلیحضرت «21» گذاشته، محمدی خان تخماق استاجلو را بگلربیگی «22» آذربایجان و اردو كرده، دار السلطنه تبریز و نواحی را بدو شفقت فرمود و مقرر نمود كه با اهل قلعه تبریز مدارا و «23» مواسایی نمایند «24» تا مشخص «25» شدن معامله عراق بدانچه رضای الهی بدان متعلق شده باشد و مقتضای وقت باشد به عمل آید.
شاهزاده با ادب، مهر پروانچه اشرف را التماس نموده گرفت كه به دستور اگر ضرور شود
______________________________
(1)- ب، م: ندارد
(2)- ن: بین الهلالین را ندارد
(3)- ب، ن: می‌زند
(4)- ن: نیارد
(5)- مز، ن: رباعی «را» ندارد
(6)- ب، م: ندارد
(7)- ب، م: نی
(8)- ن: بین الهلالین
(9)- ب، ن: ذو
(10)- م: عنوان ناخوانا است
(11)- ن: مرغزار منهندم
(12)- ن: از هاربه
(13)- ن: اسحار
(14)- م: ندارد
(15)- نسخه‌ها: خواست
(16)- م: «و» ندارد
(17)- م، ن: «بیت» ندارد
(18)- م: «و» ندارد
(19)- ن: بین الهلالین را ندارد
(20)- ن: «طلب» ندارد
(21)- ب، م، ن: آن عالیحضرت
(22)- ن: بیگلربیگی
(23)- ب، ن: «و» ندارد
(24)- ن: نماید
(25)- م: مصتحسن
ص: 814
احكام شاهی نوشته شود و دفاتر خاصه را همراه برداشته وكالت خود را نیز سپرده كه هر «1» داد و ستدی كه در خدمت اشرف واقع شود به قاعده سابق مهر وكالت بر ضمن احكام شاهی زده، آن پروانجات مهر وی داشته باشد و در هنگام وداع بعد از گریه و زاری سفارش فرزندان صغیر خود اسمعیل میرزا و سلطان «2» حیدر میرزا به شاه عالمپناه نمود (مشعر بر آنكه اگر مرا قضیه‌ای در راه باشد، امید می‌دارم كه شاه باباام «3» از احوال آن بازماندگان «4») «5» غافل نشود. بعد از آن به ساعت خوب در «6» روز چهارشنبه چهار «7» دهم شهر ربیع الاول سنه مذكوره- كه تا هجدهم «8» آفتاب به حوت بود- از دار السلطنه بر «9» سر خیابان نزول فرمود. نظم: «10»
شتابان شد آن سیل «11»دریا شكوه‌كه پیشش «12» یكی بود دریا و كوه سه روز به جهت اجتماع «13» لشكر فیروزی «14» اثر در سر خیابان توقف كرده، از آنجا از راه سراب متوجه دار الارشاد «15» اردبیل گشتند «16» و از امرا [608] و قورچی و تاجیكان زیاده از دویست سیصد نفر همراه آن نوباوه دودمان حیدر صفدر نبود- متوكلا «17» علی اللّه سبحانه و تعالی- آن شاهزاده باحیا متوجه این راه شده، معاندان و نمك به حرامان همگنان در غیبت سخنان موحش ناملایم مذكور می‌ساختند.
روز جمعه بیست و چهارم «18» شهر مذكور به دار الارشاد داخل گشته، لوازم زیارت آن مراقد مباركه بجای آوردند و چون شب جمعه سلخ تحویل حمل و نوروز بود، توقف كرده آن شب و آن روز را در آن مكان گذرانیدند «19» و مترصد بودند كه از غازیان «20» استاجلو و مردم شیخاوند و طوالش و ارشلو و سایر اویماقات و طوایف كه در سراب و مغانات و آن ولایات باشند، در ركاب همایون جمع «21» گردند. چه همه وقت محمدی بیك ساروسلاق «22» استاجلو كه از مقربان درگاه آن شاهزاده گیتی ستان بود- و به منصب دوانداری سرافراز بود- معروض می‌داشت كه چون به سراب و اردبیل لشگر ظفر اثر خواهد رسید، قریب «23» پنج شش هزار نفر از سپاهی به اردوی معلی ملحق خواهد «24» شد.
چون مدت هشت روز آن شاهزاده عالم افروز در آن خطه پاكیزه بسر برد، یك متنفس از آن جماعت به ملازمت نرسیدند. آخر الامر، روز یكشنبه دوم «25» شهر ربیع الثانی از دار الارشاد كوچ
______________________________
(1)- ب، م، ن: «هر» ندارد
(2)- م، ن: «سلطان» ندارد
(3)- ب: بابام
(4)- ب: مانده‌گان
(5)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(6)- ب: و
(7)- م، ن: بین الهلالین را ندارد
(8)- ن: ندارد
(9)- ن: در
(10)- ن: بیت. ب، م: ندارد
(11)- ن: پیل
(12)- م: پیشكش
(13)- ب، ن: «اجتماع» ندارد
(14)- م، ن: فیروز اثر
(15)- م، ن: «دار الارشاد» ندارد
(16)- ن: شدند
(17)- ب، ن: تیوكل. م: فتوكل
(18)- ن: 24
(19)- ب، م: گذرانیده‌اند
(20)- ب، م، ن: غازیان شیخاوند و مردم استاجلو
(21)- م، ن: «جمع» ندارد
(22)- ن: ساروییلاق
(23)- ب، م، ن: قریب به
(24)- ن: «خواهد» ندارد
(25)- ن: دویم
ص: 815
كرده، متوجه خلخال گشتند و «1» قرب ده پانزده روز در خلخال بسر برده، آنجا نیز منتظر بودند كه مردم و لشگر جمع شوند هیچكس ملحق نگشت، از آنجا كوچ كرده از رودخانه شال «2» شاهرود گذشتند. چون فیمابین كتل «3» طارم- كه به میانسرای اشتهار دارد «4»- اردوی همایون نزول اجلال فرمود «5»، اسمعیل قلی خان شاملو با اقوام و «6» لشگر شاملو اكثر پیاده و چارق بسته به اردوی عالی در سر كوچ ملحق گشتند.
مجملی از تفضیل قضیه مشار الیه آنكه وی كه «7» از شاهزاده عالمیان مرخص گشته بود «8»، قرب ده پانزده «9» روز به تعجیل و سرعت تمام خود را به قزوین رسانیده، مردم و لشگر خود را صاحبی نمود «10». بعد از آن امرای مخالف از سلطانیه كوچ بر كوچ به حوالی قزوین آمدند و كس نزد مشار الیه فرستادند «11» و او را استمالت و ترغیبات نموده كه به دستور، قزوین بتو «12» تعلق دارد «13» با ما یكی باش. وی از نان و نمك «14» و عهد و مثیاقی «15» كه در خدمت شاهزاده ظفر قرین كرده بودند «16» اندیشه نموده، بهیچوجه قبول آن معنی نكرد و جواب فرستاده امرا داد.
چون امرا دانستند كه وی از غلامی شاهزادگی روی نمی‌گرداند، در داخل شدن دار السلطنه قزوین بجد «17» گرفته در روز دوشنبه «18» دوازدهم شهر ربیع الاول سنه مذكوره به دار السلطنه داخل شده، محمد خان- كه للگی شاهزاده طهماسب میرزا با وی بود- میرزا «19» را برداشته به دولتخانه مباركه داخل شد و در منازلی كه شاه غفران‌پناه جنت «20» مكانی بسر می‌بردند نزول نمود. سایر امرا محل به محل در منازل مقرر «21» فرود آمده شاهزاده را به ایوان چهل ستون [609] آورده، بر جای شاه رضون بارگاه نشانده شروع در مهمات نمودند. اما ادب ملاحظه كرده سكه و خطبه را كه به نام نامی و اسم سامی «22» نواب كامیاب ابو المظفر شاه سلطانمحمد بود- تغییر ندادند و شاهزاده را در برابر شاهزاده «23» سلطان حمزه میرزا وكیل و صاحب اختیار این دولت قرار دادند
جماعت تركمانان «24» و تكلویان از طوایف اویماقات دیگر كه مردم و زنان ایشان در قزوین بود «25» هر كه همسایه خانه ایشان بود تمامی را تالان كرده «26»، به نان شبی محتاج كردند.
______________________________
(1)- ن: «و» ندارد
(2)- ب: شالمی. م: شاكمی. ن: شامكی
(3)- ب، ن: كبل
(4)- ب: دارد و
(5)- م: فرموده
(6)- ن: «و» ندارد
(7)- م، ن: «كه» ندارد
(8)- ن: «بود» ندارد
(9)- ن: دوازده
(10)- م: نموده
(11)- ن: ن فرستاد ب، م: فرستاده‌اند
(12)- ن: بدو
(13)- ن: داشته باشد
(14)- ن: ننگ
(15)- ن: میثاق
(16)- ب، م، ن: بود
(17)- م: وجد. ن: جد
(18)- ن: شبنه
(19)- م، ن: و میرزا
(20)- م، ن: جنت‌مكان
(21)- مز، ب: مقرر امرا محل به محل در منازل مقرر امرا فروده آمده
(22)- م، ن: «سامی» ندارد
(23)- ب، ن: «شاهزاده» ندارد
(24)- ن: تركمان
(25)- بودند و همسایه
(26)- م: كرده و بی‌نان. ن: كرده و به نان
ص: 816
قرب صد هزار تومان از نقد و جنس محمد خان و مردمش از «1» خانه‌های مردم و لشگر شاملو و استاجلو و سركار خاصه شریفه و غیره و حواله اطلاق «2» بازیافت نمودند. دفترهای شاهی كه در دفترخانه همایون بود «3» به دست «4» گرفته ارباب مناصب از تاجیكان تعیین فرمودند.
وزارت «5» به مرحوم شاه قوام الدین محمد ولد مرحمت‌پناه میرتقی «6» الدین محمد اصفهانی صدر سابق دادند تكلیف صدارت به وی كردند قبول نكردند و بواسطه دخترزادگی، نواب غفران‌پناه قاضی جهان شاغل «7» امر «8» وزارت گشت و میرزا محمد حسین ولد میرزا «9» شكر اللّه را «10» به منصب استیفا سرافراز ساختند و دیگر ارباب مناصب از صاحب توجیه و اوارجه نویس و نویسنده «11» لشگر تعیین نمودند و همه مهرها بر ظهر احكام زدند و خواجه ملك محمد یزدی- كه منشی دیوان اعلی و از ابتدای جلوس سلطنت همایون خدمت انشا به وی متعلق «12» بود- در حینی كه اردوی همایون به آذربایجان می‌رفت او را به ری فرستادند كه مسیب خان تكلو را محصلی كرده زودتر به پایه سریر اعلی رساند وی مدت یكسال و كسری «13» آنجا ماند و همراه امرای تركمان و تكلو بود انشا را بدو داده، «فرمان عالی شد» در احكام نوشتند، اما بواسطه حرمت شاهی مهر پایین زدند. امرا به حال «14» الكای خود هر تعدی و دست‌اندازی كه بایست كرد «15» كردند و لشگری «16» ایشان قرب ده دوازده هزار كس از مال و شتر و اسباب و یراق به مرتبه‌ای معمور «17» شدند كه آبادانی در ولایت كاشان و قم و ری و قزوین و همدان و توابع نگذاشتند.
اسمعیل قلی خان كه «18» به صد تشویش عیال «19» و اطفال خود را توانست «20» بیرون برد- بر راه رود بار زده «21» و بدانجا رفت. تركمانان و تكلویان ایشان را تعاقب كرده، هر مال «22» و اسب و شتری كه وی و اقوام و «23» غازیان شاملو همراه برده بودند گرفته آن جماعت پای «24» پیاده در میان برف به كوههای گیلان گریختند «25» و قرب سیصد چهارصد «26» از اطفال «27» صغیر و زنان ایشان در آن زمستان تلف شدند. اسمعیل قلی خان بهر عنوان كه بود خود را به گیلان رسانیده، از آنجا از كوههای سخت به خرزویل و طارم آمده، به سعادت «28» پایبوس شاهزاده به ناموس سرافراز گشت.
______________________________
(1)- ن: «از» ندارد
(2)- ب: «اطلاق و» ندارد
(3)- ب، م، ن: بودند
(4)- م، ن: شب. ب: بدست
(5)- ب، م، ن: وزارت را به مرهون
(6)- ن: نقی
(7)- ب، م: شاقل. ن: شامل
(8)- ن: امرا
(9)- ب، م، ن: «میرزا» ندارد
(10)- مز، م: «را» ندارد
(11)- ب: نویسند
(12)- م، ن: تعلق
(13)- ن: كثری
(14)- م، ن: آنمحال
(15)- ب، م، ن: «كرد» ندارد
(16)- ب، م، ن: لشگر
(17)- ب، م، ن: مأمور
(18)- ن: «كه» ندارد
(19)- ن: اطفال و عیال
(20)- ب، م، ن: بیرون توانست برد و
(21)- ب، م، ن: «و» ندارد
(22)- م، ن: «هر مال» ندارد
(23)- م، ن: «و» ندارد
(24)- م، ن: «پای» ندارد
(25)- ن: رفتند
(26)- ن: صد نفر
(27)- م، ن: اطفال و
(28)- م: سعادت بوس
ص: 817
بعد از آنكه وی با اقوام و شاهوردی «1» خلیفه اینانلو «2» به اردوی عالی ملحق گشتند، از «3» یأس و دماغ خشگی كه اهل اردو را بود بیرون آورده، دو سه «4» روز در كنار رودخانه شاهرود توقف [610] كرده نقاره‌ها زدند (و قورچی می‌دیدند «5» و اوانی و «6» ظروف طلا و نقره كه در سر كار خاصه بود به ضرابیان داده مسكوك كردند و از آنجا به طارم داخل شده، در كنار پل رودخانه نزول اجلال واقع شد پیر غیب خان استاجلو- كه حاكم طارم بود- در آنجا به پای‌بوس «7» عالی سرافراز گشته، دویست سیصد كس سان داد «8» و از مردم احشامات و ایل و اویماقات افشار و بیات كه گریخته به كوههای آنجا متحصن شده بودند- و جماعت استاجلویان- كه در طارم و خرزویل تیول و الكا داشتند- قریب «9» هزار كس در اردوی عالی مجتمع گشتند و همگی برین بودند كه از كریوه‌های طارم به خرزویل و حوالی قزوین كه دو شب راه در میان بود روند «10» باز بواسطه قلت «11» لشگر متفكر بودند، چه نشان كثرت آن جماعت می‌دادند و این هم مذكور می‌گشت كه شاه قلی سلطان پیاده داوطلبیده كه با هزار كس خود را بر سر راههای كتل «12» طارم رسانیده دمار از این لشگر برآورد.
چند روز كه توقف واقع شد، آرای «13» صوابنمای بر آن قرار گرفت كه از راه كتل «14» ماهای دهوی (؟) و چمن ماهن به حوالی سلطانیه آمده، چون در آن حوالی لشگر و ایل و الوس بسیار «15» از افشار و زنگنه «16» و غیر ذلك هست، احكام و خلعتها به جهت «17» امرا و ریش‌سفیدان ایشان فرستادند، و از راه مذكور به چمن ماهین كه تا سلطاتیه «18» پنج شش فرسخ است آمدند. چند روز بواسطه اجتماع لشگر در آن چمن توقف كرده، احمد قلی خلیفه ذو القدر «19» نبیره شاهقلی خلیفه مهردار- كه از جانب تركمانان بود و به تازگی امارت سلطانیه بدو داده بودند- بواسطه آنكه برادرانش در ملازمت نواب شاهزادگی بودند و رسل و رسایلی «20» چند در میانه واقع شد، به اردوی عالی ملحق گشت.
روز سه‌شنبه نهم شهر جمادی الاول، اردوی «21» عالی در دامنه كوه شمالی سلطانیه- كه به شهر دو فرسخ راه مسافت واقع است- نزول فرمودند «22». نواب شاهزادگی به شهر رفته حمام «23»
______________________________
(1)- ب، ن: شاهویردی
(2)- مز، ب: ایناللو
(3)- ن: «از یاس و» ندارد. ب: از یاس و. م: از ریاس و
(4)- ب، م: در سه
(5)- ب، م: میدهند
(6)- م: «و» ندارد
(7)- م: پابوس
(8)- ن: داده
(9)- ن: قرب
(10)- ب، م، ن: دواندند
(11)- م، ن: قلب
(12)- م، ن: گیل
(13)- ب، م، ن: رای
(14)- م، ن: گیل
(15)- ب، م، ن: بسیارند
(16)- مز، زنگه
(17)- ب: امرا وزرا غیر ذلك. م: امرا و وزراء و غیر ذلك. ن: امرا وزرا و غیر دلك
(18)- ن: بسلطانیه
(19)- م، ن: «ذو القدر» ندارد
(20)- ب، ن: رسایل
(21)- ب، م، ن: به اردوی
(22)- ن: فرموده
(23)- ن: كه بحمام رود. ب، م: حمام روند
ص: 818
زدند و از آنجا به اردو آمده، همگی خبر بود كه بعضی از امرای تكلو و تركمان مثل مسیب خان و ادهم خان مترصدند «1» كه چون اردوی عالی به «2» نزدیك ایشان رسد، آن جماعت را گذاشته، به پایبوس شاهزادگی «3» سرافراز گردند.
چون مدار مهمات شاهزاده طهماسب میرزا و للگی «4» و رتق و فتق و قبض و بسط «5» آن بدست محمد خان و تركمانان «6» بود، و «7» تكلویان و دیگر مردم از این در بیم «8» بودند، منصب وكالت شاهزاده را به مسیب خان و ایشك «9» آقاسی‌باشی «10» به علی سلطان پاك مال ولد ولی خان تكلو تفویض كردند و یكمرتبه آن جماعت را تسلی ساختند. چون خبر وصول عساكر ظفر مآثر نواب شاهزاده «11» سمی امامزاده باهر در طارم و سلطانیه بدان جماعت رسید، از دار السلطنه با كوچ و یراق و اسباب بیرون آمده به حوالی جكیجكی آمدند و باز بر زبانها «12» می‌گذشت كه ولیخان تكلو آماده «13» و مهیای آن شده كه با سه «14» هزار كس شبیخون بر سر اردوی همایون آورد «15» و تزلزل من جمیع «16» الجهات در مردم اردوی عالی كه تمامی صاحب غرض بودند واقع بود غافل از آنكه، شعر «17»:
چراغی را كه ایزد بر فروزدهر آنكس پف كند ریشش بسوزد مقدر چنین بود كه آن شاهزاده متوكل «18» غالب آید. چه «19» آن حضرت از لشگر قطع علایق «20» كرده، [611] (دست توكل بمدد قل آللهم «21» توتی الملك) «22» گشاده، زبان وقت به فحوای این ابیات مترنم داشت. بیت «23»:
به تقدیر ایزد پسندیده‌ام‌امید از همه خلق ببریده‌ام
نكو داشت ایزد مرا تا كنون‌نكو داردم تا كنون زنده‌ام روز دوشنبه پانزدهم «24» ماه مذكور، از منزلی كه در آن چند روز توقف فرموده بودند كوچ كرده قرب یكفرسخ راه طی كرده نزول فرمودند. در «25» روز دیگرش عرض لشگر دیده پنج شش هزار كس از مردم خوب و زبون به قلم درآمد تا مردم ایل نیز داخل اردوی عالی گشته «26» بودند. «27»
______________________________
(1)- ب: مترسداند. ن: میرسیده‌اند
(2)- ب، ن: «به» ندارد
(3)- ن: شاهزاده‌گی
(4)- ن: «للگی» ندارد
(5)- ب: بست. ن: داد و ستد
(6)- م، ن: تركمان
(7)- ب: «و» ندارد
(8)- ب، ن: درهم
(9)- ن: ایشیك
(10)- ن: باشی را
(11)- ب: شاهزاد
(12)- ب: زنها
(13)- ن: آمده
(14)- ب، م، ن: سی
(15)- م، ن: «آورد» ندارد
(16)- م، ن: جمیع جهات
(17)- ن: بیت. م: ندارد
(18)- ب، ن: توكل
(19)- م، ن: چو
(20)- ب: علاقه. ن: علیقه
(21)- ب: اللهم مالك الملك
(22)- ن: بین الهلالین را ندارد. م: خوانا نیست
(23)- م: ندارد
(24)- ن: 105 شهر
(25)- ب، م، ن: و در
(26)- م، ن: گشتند
(27)- م، ن: بودند
ص: 819
چون روز دیگر در این منزل توقف شد و از مشیت آن كارزار نزدیك رسیده بود، شاهزاده دیگر توقف و انتظار لشگر «1» نكشید صباح روز پنجشنبه هجدهم «2» ماه مذكور از منزل مزبور «3» كوچ به حوالی صایین «4» قلعه در دامنه تلی رفیع اردوی همایون در میانه چمنی سبز نزول فرمود و از آن طرف نیز امرا از جكیجكی بیرون آمده، در دامنه كوه آنجا نزول نمودند و میانه هر دو لشگر پنج «5» شش فرسخ مسافت پیش نبود «6» (هر دو لشكر مهیای قتال و جدال گشته «7») «8» از یكدیگر بیم و هراس می‌كشیدند و از شب تا صباح تمامی ایشان به طلایه‌داری اشتغال «9» داشته نخوابیدند و از شبیخون «10» یكدیگر می‌اندیشیدند. نظم «11»:
دو لشگر در اندیشه داوری‌كه بخت كه فردا كند یاوری
ستاره كرا بر سر افسر نهد «12»كرا آسمان رخت بر در نهد